کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

691


با محاسباتت باید برسی کوکوها رو سرخ کنی و صبحانه آماده کنی و ظرفها را بشوری و صبحانه بخورید و آماده بشی و لباس بپوشی و به موقع .. راس 6:30 .. از خانه بیرون بزنید ..

تابه را روی اجاق میذاری .. مایه را از یخچال در میاری .. روغن توی تابه می‌ریزی .. کمی صبر می‌کنی تا روغن داغ بشه .. از مایه کوکو توی دستت گوله میکنی .. تختش می‌کنی .. با انگشت اشاره‌ت یه توخالی وسط کوکوها ایجاد می‌کنی و می‌سپاریشون به تابه‌ی داغ ..

چایی آماده شده ..

وقت برگرداندن کوکوهاست .. .........

با قاشق افتاده‌ای به جان کوکوهای وقت نشناسی که به تابه چسبیده‌ن و خوابشون برده .. حتی برات مهم نیست اگر قاشق فلزیت تابه‌ی بی‌وفا را خط بندازه ..

کوکوها خرد میشن ..

داره دیر میشه .. می‌ایستی کنار سینک و بغض‌ت می‌ترکه ....... با بغض و دلخوری اعلام می‌کنی که هر چی سعی می‌کنی .. باز یه طرف ماجرا از دستت در میره ..

همسرت میاد و بغلت می‌کنه و صداش شوخ و مهربونه .. می‌پرسه داری گریه می‌کنی؟؟ سرت را میذاری روی شانه‌اش .. گرمای تنش را دوست داری و دلت می‌خواد اینقدر روی شانه‌ش اشک بریزی که چشمهات بشن اندازه‌ی نخود ..

.

امروز نهار نداریم .. کوکوهای چسبیده به تابه .. روی اجاق .. به امان خدا رها شدن .. تا حسابی از این چسبندگی لذت ببرن ..


نظرات 7 + ارسال نظر
دخملی 6 آبان 1393 ساعت 14:10

ای جوووووونم بی خیال بابا! قاصدکی؟!
مگه چسبدین کوکو به تابه چه اهمیتی داره که صبح قشنگت رو به خاطرش خراب میکنی عزیزم؟!!
بعدم تو نمونه ای بابا! خوب همون شب سرخشون کن صبح بیشتر بخوابی...

کلا حساس شده بودم

دیشب بعد از اینکه مایه کوکو رو درست کردم .. رفتم دراز کشیدم و دیگه به هییییییییییچ عنوان نتونستم بلند شم ..

بانو - دل می نوازد 6 آبان 1393 ساعت 22:10

شونه همسر رو شدیدا هستم…

یه حس مشترک

زهرای روزهای خوب پاییزی 7 آبان 1393 ساعت 07:25

دوستم اگه روغنتو حسابی داغ کنی عمرا کوکوت بچسبه ته تابه .عمراااااااااا

مرسی زهرا جان

شقایق 7 آبان 1393 ساعت 09:45

کوکو همینه ...مال منم تابه ی اول نمیچسبه اما تابه دوم محاله ک نچسبه .این دفعه ای ک کوکو سبزیجات پزوندم ک وحشتناک بود .هر دفعه هم میگم این دفعه آب پیاز رو تا ته میگیرم .
ولی ی راه حل دیگه هم دارم ها ....
ی دونه سیب زمینی خام رنده شده ک آبشو کلا کشیده باشی (پیازت هم باید کوچولو باشه و همونو هم آبش رو بکش) به موادت اضافه کن ..معمولا من با معجزه روبرو میشم :)))))
البته ببخشیدا میدونم ک شما خودتون واردید .صرفا خواستم تجربه ی وحشتناک خودم رو تعریف کنم :))))

در ضمن به درک ک کوکوئه نخواست نهار شما بشه ...مطمئنا بدون اونها هم روز خوبی رو داشتید :*

وای شقایق مرسی ازت .. چه راهکارهایی .. حتما استفاده میکنم ..

راستش تا حالا کوکوهای منم نمی‌چسبیدن .. اون روز می‌خواستن بساط گریه برام جور کنن

سارمونلا 7 آبان 1393 ساعت 11:29

موردی که کم برام اتفاق نیفتاده...ولی مهم داشتن اون شونه و اون گرماست
بقیه اش زود از یاد میره


همینطوره ..

ویدا 7 آبان 1393 ساعت 11:56

قاصدک به گمونم دنبال بهووونه بودی بری بغل همسر فقط

دستم رو خوندی دیگه ..

اطلسی 7 آبان 1393 ساعت 11:59

منم با کوکو سیب زمینی این مشکل و عمدتاد دارم
سر صبی چرا اخه دختر روزتو خراب میکنی؟
ای کلک بهونه میخواستی برای شونه همسر؟

حساس شده بودم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد