کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

710

پنجره را باز می کنیم تا کمی هوا بریزه توی اتاق و خودش را بین هوای گرم از حضور بخاری جا بده ..

صدای ضجه های یه بچه .. زودتر از هوا .. پاشیده میشه توی اتاق .. "بابا"یی را صدا می زنه که بیاد و ناجی ش بشه و از بالکن تاریک و سرد زمستونی نجاتش بده ..

نمی دونیم مادرشه .. نمیدونم کیه .. اون موجودی که بچه ی شاید 3 ساله را توی بالکن فرستاده و مدام فریادش هواست که "گریه نکن تا بیارمت تو .. گریه میکنی؟ بابات رو میخوای؟ پس بمون توی بالکن"

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایا ..

صدای بچه قلبمون رو تکون میده .. دیوانه شده ام و نشسته ام روی تخت .. میگم "ناراحت نمیشی اگر سرم را بیرون ببرم از پنجره و هر چی لیاقت این احمق هست بار ِش کنم؟ "

چیزی نمیگه .. عصبی و بهم ریخته است .. میدونم دلش لرزیده .. هر دومون شوکه شده ایم ..

بچه وحشت زده گریه می کنه و بابا را صدا می زنه و صدای زن همچنان مواخذه اش میکنه ..

سرم را میبرم بیرون از پنجره .. جهت صدا بهم میگه که این بازی وحشتناک در خانه ی همسایه ی دست راستی برقراره ..

.

یکی دو دقیقه میگذره و مردی که گویا پدر بزرگ بچه است میاد و بچه را تشویق میکنه به سکوت .. و می بردش توی خانه .. 

بچه خفه میشه .. ساکت میشه .. 

و فقط خدا میدونه چی قراره براش بمونه از وحشت یک شب زمستانی .. در بالکن تاریک و سرد ..




من نمیدونم اینطور وقتها با کی میشه تماس گرفت و کمک گرفت؟ مرکزی مربوط به گزارش موارد کودک آزاری هست؟ من نمیدونم .. اگر میدونید لطفا اطلاع رسانی کنید ..







اتیه جان .. دنبال یه سوژه ی خوب بودم .. ولی ...



نظرات 7 + ارسال نظر
نفیس 10 بهمن 1393 ساعت 22:55 http://diarynafiis.persianblog.ir

دلم گرفت
اخه یعنی چی
هنوز همچین آدمهایی هستن
فک کردم مادره مشکل عصبی داشته نگو کس دیگه ایهم تو خونه بوده
کاش مرکزی باشه شایدم هست ما نمیدونیم

ما خودمون هم شوکه مونده بودیم وقتی متوجه شدیم یکی دیگه هم توی خونه بوده ..

زهرای روزهای خوب پاییزی 11 بهمن 1393 ساعت 07:23

خدایا شکرت ...تو حکمت خدا موندم که به کیا بچه میده
تا جایی که من میدونم یه جایی هست به نام اورژانس اجتماعی که میتونی بهشون زنگ بزنی و این موراد رو گزارش بدی.شماره شو نمیدونم چیه اما از 118 بپرسی حتما بهت میگه

مرسی گفتی .. چک میکنم ببینم شمارشون چیه .. مرسی عزیزم ..

اطلسی 11 بهمن 1393 ساعت 11:11

اره مرکزی هست برای کودک ازاری...از 118 باید بگیری...
عجب...خدایا...

اگر باز همچین موردی تکرار بشه حتما این کار رو میکنم .. مرسی عزیزم ..

شقایق 11 بهمن 1393 ساعت 15:12

چه وحشتنک .چه خاطره ی تلخی برای بچه ی بینوا میمونه :/

آمارین 11 بهمن 1393 ساعت 20:27

ماشینهای اورژانس احتماعی رو ندیدی . ونهای بنفش رنگی هستن. توی سطح شهر زیاد هستن. شمارشون یادم نیست. اما فکر نکنم برای همچین مواردی رسیدگی کنن. اینطوری باشه 99 درصد مادرای شهر رو باید جمع کنن ببرن:)))

نه دیگه فکر نمیکنم اینطور هم باشه ..
منم دیدم مادرایی که بچه شون رو تنبیه میکنن .. ولی این بچه از اعماق وجودش ضجه میزد و باباش رو میخواست .. و خیلی کوچولو بود .. شاید 3 ساله ..

گنجیشک 13 بهمن 1393 ساعت 08:44

ای بابا...
آدما اگه بدونن مالکیت بچه ها با اونا نیست و بچه ها دسشون امانتن اینطوری باهاشون رفتار نمی کنن :(
بی تربیتا!!

اون روز دلم خیلی گرفت ..
بیشتر هم به این فکر میکردم که این مدل تنبیه و این فریادهای مادره چه تاثیری روی بچه میذاره ..

ویدا 25 اسفند 1393 ساعت 10:40

کجایی دختر زمستون تموم شد
هنوز که تو فاز سکوتی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد