از ساختمان بیرون میام .. با یک لبخند سنگین و کشدار! هوا طعم واقعی بستنی شکلاتی و وانیلی میده .. زمستان داره آخرین گره رو به بقچه اش می زنه و همین روزهاست که راهی بشه .. ساعت از 5 گذشته ولی هنوز هوا روشنه و این برای من ِ آفتاب پرست یعنی زندگی !
جوری قدم بر میدارم انگار اندازه تمام دنیا وقت دارم .. ویترین ها براق و رنگین کمانی از زیر نگاهم رد میشن و من هر لحظه چیزی از بین دنیای رنگارنگشان می پسندم .. گاهی چراغ خوابی شبیه گلدان و گاهی کاناپه سبز یواشی که جون میده گوشه خانه عشق لم بده .. از کنار پارک ساعی می گذرم .. گاهی دوست دارم سمت چپ پیاده رو باشم و گاهی نرم نرم خودم رو به راست می کشانم .. باد میل به کشـ.ف حجاب داره .. پَرِ شال قرمز تیره ام را محکم تاب میدم و می اندازم روی شانه ام و دونه دونه تونیک ها و تاپ های عجق وجق و جنگولکی رو دید می زنم .. و همینطور از سراشیبی خیابان ولیعصر سُر می خورم و میرم تا میدان ولیعصر ..
دیروز به این نتیجه رسیدم که آدمهای روی زمین با آدمهای زیر زمین متفاوت اند .. خوش خلق تر .. مرتب تر .. با حوصله تر .. و با آرایش بیشتر و موهای مرتب تر ..
این قدم زدن را دوست داشتم .. حتی با وجود رد دود اتوبوس عهد بوق .. و سنگ فرش های شکسته و لق ..
وای چقدر خوب بوی بهارررر ، و کارهای عید ، خیلی خوبه ، منم شدیدا افتاب رو دوست دارم . نظرت راجع یه ادمهای روی زمین رو کاملا قبوووول دارم ، خوش باشی عزیزمممممم
تو هم همینطور دوستم
امسال چقدر زود تموم شد ..
آره خیلی خوبه مخصوصا اگر دو نفر باشی
برای من زود تموم نشد..
هم دو نفری و هم تنهایی .. هر کدوم به وقتش
حس خوبی به نوشته ت داشتم! خیلی به دلم نشست! من هم این قدم زدن های بعد از اتمام کار رو دوست دارم! آروم! برای دل خودت! بخصوص که خیابون ولی عصر هم قدم زدن داره ها!!!
آدم های زیر زمین ینی اونایی که تو متروان یا اونایی که تو قبرن؟؟؟
تو مترویی ها به خاطر شلوغی مترو همیشه آشفته ن و کمپوزیسیون صورت و تیپ و ایناشون همیشه به هم ریخته س!!! باهات کاملا موافقم!!!
باشال قرمز تیره زیباتر می شی هاااا
الان بذار اول به جمله آخرت بپردازم
.
منظورم همون مترو بود ..
منم دیروز برای دل خودم قدم زدم
نمیدونم چه حکمتیه که اینقدر این دو دسته متفاوتن..زیر زمینی ها انگار خودشونو حبس کردن...
موافقم ..
خیلی به دلم میشینه این مدل پستهای توصیفیت.. حیف که زود تموم میشه! بقیش چی شد؟؟
خیابون کنار پارک ساعی همون ولیعصره؟ بعد امتحان تو همون خیابون قدم زدیم!
بقیه اش اینقدر شرکت شلوغ شد و ملت اومدن و رفتن که نفهمیدم چی به چی شد
آره عزیزم همون ولیعصر.. من عاشق اون خیابونم .. خصوصا برای پیاده روی ..
عزیزم تو چرا رمان نمی نویسی؟ها؟
بنظرم شروع کن... به شدت استعدادش درت دیده میشه:)
به اسمستم جواب بده لطفا:)
عزیزمی تو .. اخرش تو و اطلسی یه روز من رو کشف می کنین
چشم .. الان جواب میدم