من بودم و مرضیه و دو تا محبوبهها ..
اولین تجربه یلدای دور از خونه را مزه میکردیم .. همون روزها که سیاوش خونده بود “غریبه توی غربت .......” و ما هم خونه شده بودیم .. توی یک واحد دو خوابهی سرد ..
دوران دانشجویی بود و ما تازه نفس .. پر از ذوق و شوق بودیم .. یادمه اون روز هر 4 تا کلاس داشتیم .. با این حال .. بین دو تا کلاس .. تا قنادی معروف اون حوالی رفته بودیم و کیک خریده بودیم، مبادا غروب برسه و چیزی نصیبمون نشه .. کیک حدودا یک کیلویی که اون روزها قیمتش کمتر از 2000 تومان بود ..
بساط میوههای شب یلدا توی خونه به راه بود .. و فقط مونده بود هندوانه سرخ .. یادمه دستهامون پر از خرید برای خونه بود .. یادمه هندونه را زمین گذاشتیم تا نفسی تازه کنیم .. و چشم بر هم زدیم .. هندونه مثل توپ سبز رنگی توی سراشیبی افتاده بود و قل میخورد .. یادمه .. میز تحریر مرضیه رو گذاشته بودیم و لحاف یکی دیگه را انداخته بودیم روش .. و زیر میز .. هیتر برقی روشن کرده بودیم .. تا بلندترین شب سال را، با آرزوی کرسی نگذرونیم ..
هنوز عکسهای اون شب جلوی چشمهامه .. پاهای یخ زده رو کرده بودیم زیر لحاف کرسی .. و با اون صورتهای براق از حس و حال جوانی .. و با چشمهای پر از خواب .. به دوربین چشم دوخته بودیم ..
چقدر زحمت کشیده بودیم برای دیوارهای لخت اون خونه .. وقتی یادم میافته .. دستم هنوز به یاد اون روز .. تیر میکشه از جای قیچی ..
رفتیم و کلی کاغذ رنگی خریدیم و خونه رو ستارهبارون کردیم .. یک دنیا ستاره رنگی درست کردیم و یک لایه ستاره نشاندیم روی دیوارهای سفید و خونه تازه جون گرفت ..
یادش بخیر .. چقدر نبود امکانات .. و زندگی دانشجویی .. ذهن و خلاقیتمون رو قلقلک داده بود ..
یادش بخیر .. میز شب چله را چیده بودیم .. قرار شد یک ساعتی چرتی بزنیم و بیدار بشیم و یلدا را زنده نگه داریم ..
.
صبح بود که چشم باز کردیم .. ما خجسته دلهای اون روزگار ..
.
تلخ نمیشه اگر بگم .. یکی از محبوبهها .. چند سال بعدش ما رو تنها گذاشت و رفت .. رفت .. بعد از یک بیماری طولانی ..
یادت بخیر محبوبه .. هنوز یادم مونده خوش قلبی و محبتهای تمام نشدنیت رو .. دوست خوشروی من ..
.
از بقیه بی خبرم .. محبوبه که رفت .. هیچ به دلمون ننشست دور هم موندن ..
.
هر جا هستن خوش باشن الهی ..
.
یلدا مبارک :))
.
.
.
* تلخ نبینیدش .. یادی بود از روزگاری که گذشت :)
.
.
مهم نوشت - یادم باشه حتما بریم و کیک بخریم برای امشب .. بی خیال کمربندی که این روزها سخت دستهاش دور کمر قاصدک رو میگیره :) .. بعله :))
.
خوش باشید .. این یک دستور دوستانهس :))
گاهی هم زندگی اینطوریه ..
دستها و پاهات یخ میکنن و تو میمونی “ها کردن” تاثیری داره آیا ..
میری و رادیاتور چند متر دورتر را باز میکنی .. و امیدواری تا ظهر .. اطرافت هوایی بگیره و نوک انگشتهای پاهای فرو رفته توی پوتین، یا چکمه .. یا کفش ساقدارت .. گرم بشه ..
.
فایل اکسل حساب و کتابها را باز کردهام .. مثل هر روز .. جلوی چشمم را رنگهای سبز پرداخت نشده .. و صورتی پرداخت شده .. پر کردهاند .. نمیدانم چرا برای پرداخت نشدهها سبز را در نظر گرفتهام .. شاید کنج مغزم این تفکر بوده که پرداخت نشدهها هم دوست داشتنی هستند .. این روزها .. سبز .. نقش پررنگی در زندگی ما دارد ..
فایل اکسل سبز و صورتی .. قلک ریز ریزهای لحظات عمر ما شده .. لحظهها را خرج میکنیم و درامدی کسب میکنیم و سلولهای صورتی .. سبزها را کنار میزنن و پیش میان .. و من .. منتظر اون روزم .. همون 29 اسفند 92 .. که بیاد و اکسل امسال .. صورتی باشه و بس ..
.
تقویم 92 میگه امشب شب چله است .. شب حافظ و انار دون شده توی کاسه سفالی .. و پشمکی که از چند روز قبل .. هوسش توی دلم پیچیده .. و شب کدو حلوایی دو نفره .. که دو هفته قبل از تره بار .. توی کیسه خریدمون نشست و آمد توی یخچال .. و شبی که میتونست کرسی دو نفرهای را توی خودش جا بده .. و خلوتی دو نفره و عاشقانه .. حتی برای دقیقهای بیشتر ..
ولی تقویم فکر من میگه .. 48 روز مانده تا آزمون .. اربعین و 28 صفر و میلاد حضرت رسول و ... یعنی یک روز تعطیل .. نه برای استراحت .. که برای ورق زدن جزوههایی که سنگینتر از قبل به نظر میرسن ..
از مشغله فکر من همین بس .. که دیشب .. وقتی احسانم .. من ِ روی زمین خواب رفته را بیدار میکرد .. از کلمههای نوشته شده و نوشته نشده میشنید .. خوب میدانم توی فکرم چی میگذشت .. توی فکرم .. کتاب زبان تخصصی بود .. که تاره دیروز ورقش زدم .. و به خودم گفتم .. از پسش بر میای قاصدک .. از پسش بر میای ..
.
همه اینها به کنار .. وقتی توی چشمام نگاه میکنی و میگی میدونم سردردهات برای چیه .. بس که فکرت و ذهنت رو این درس پر کرده .. میدونی منم اینطوری اذیت میشم؟ .. به کنار .. از دیروز .. حال تلخ این حرفهات .. بغضی را توی گلوم گره زده ..
.
نقابم کجاست؟ همون که یه لبخند ملیح روش داره؟
صبح میگم : فدایی پاشو غذای گنجشکها و کبوترها رو بریز براشون .. بیان ببینن غذایی نیست غصه میخورن!
میگه: فدا براشون استامبولی گذاشته بودم .. تو دیشب خوردیش ..
آقا ما رو میگی .. گفتم : همون دو قاشق ته ظرفت رو میگی؟؟ یعنی من غذای گنجشک خوردم؟ یعنی من گنجیشکم؟ خب فکر کردم میلت نکشید بقیه غذات رو بخوری .. یعنی .. یعنی .....
.
چند هفته قبل بود .. جمعه صبح .. مشغول آماده کردن بساط صبحانه بودم که دیدمشون .. دو تا کفتر .. که روی گلدان آویزان از نرده بالکن نشسته بودن .. با اینکه پشتشون به ورودی آشپزخونه بود، باز حواسم بود تند حرکت نکنم تا سایه من را از پشت پرده حریر ببینن و بترسن و بپرن و برن .. با کلی ماجرا صبحانه اون روز آماده شد .. بعد از اون روز احسان حواسش هست نان یا برنج توی گلدون بریزه .. و کمی آب کنارش بگذاره .. تا مهمونهامون گرسنه نمونن .. از چند روز قبل متوجه شدیم چند تایی هم گنجشک به جمع کفترها اضافه شده .. حالا بالکن خونه عشق ما شده پاتوق .. پاتوق چند تا پرنده خوش اشتها و دوست داشتنی :))
بعله :)
ماجرای حمله به صفحه ف.ب مسی و مدل و مجری برزیلی، و حواشی آن چیزی نیست که به این زودیها از ذهن من پاک بشه .. خصوصا بعد از دیدن و خواندن و شنیدن عکس العمل آنها ..
و اینجاست که باز میمانم که چه بر سر ما آمده .. چه بر سر ما آمده .. چه بر سر ما آمده ..
با این همه ادعا ..
.
جواب خانم لـــیما را بخوانید .. من حتی شنیدهام او را با زنندهترین حرفها و فحش ها و توهینها، مخاطب قرار دادهاند ..
فکر میکنم خیلی بیشتر از خیلی باید فکر کنیم و فکر کنیم و چارهای برای نداشتههامون بیندیشیم .. از همه مهمتر .. برای فرهنگمون .. که انگار فقط رویه و پوستهای از آن مانده .. و برای ادبی که باد آن را برده .. یا شاید زیر ریزگردهای ریز و درشت نابسامانیهای اجتماع ما مدفون شده ..
بخوانید .. جوابی را که یک خانم نیمه برهنه - از نظر بعضیها - به جماعت تمام و کمال پوشیده ایرانی داده ..
بخوانید جوابی را که یک خانم متأهل .. بعد از زشتترین توهینها داده ..
خانمی که تنها بر اساس شغل و عرف جامعهای که در آن زندگی میکند رفتار کرده ..
خانمی که از نظر من .. زبان و تفکرش حجاب و پوشش دارد ..
گاهی میمانم چقدر گستاخیم ما .. که انتظار داریم در طرف دیگر دنیا .. حجاب ما را با روی باز بپذیرند، ما را و کلیت ما را بپذیرند .. شاید ما مالک دنیاییم .. شاید خدا تاج پادشاهی را بر سر ما گذاشته .. نمیدانم ..
فرناندا لیما مجری برزیلی برنامه قرعه کشی جام جهانی 2014 که صفحه فیسبوکش
مورد حمله شدید ایرانیان قرار گرفته بود در گفتگو با فرانس24 عنوان کرد:«
هر فردی محصول فرهنگی است که در آن زندگی میکند.»
به گزارش سایت خبری تیک Tik.ir، او افزود: در مورد مردم ایران باید بگویم، نظر من به
خاطر کامنتهای توهینآمیز نسبت به آنها تغییر نکرده است. من همچنان به
فرهنگ و همه انسانها احترام میگذارم.
این مدل و مجری معروف بزریلی
افزود: من فارغالتحصیل رشته روزنامه نگاری هستم و 15 سال است که در
رسانهها مشغول به کارم، در نتیجه معتقدم آماده مجریگری چنین برنامههایی
هستم. من بسیار خوشحال بودم که مجریگری برنامه بینالمللی دیگری را بر
عهده داشتم. برنامهای که در سرتاسر جهان به نمایش در میآید و کار من
بیشتر دیده میشود. این برنامه به نوعی به رسمیت شناختن تواناییهای من بعد
از سالها تلاش در این زمینه بود و البته فرصتی برای به چالش کشیدن خودم.
وی
اضافه کرد: زمانی که از من خواسته شد تا مجری برنامه باشم، همچنین از من
خواسته شد تا لباسی طلایی رنگ بپوشم که تا زانوی من بود، لباسی که به نوعی
مناسب آب و هوای «باهیا» هم بود.
لیما گفت: من لباسی را پوشیدم که
از من خواسته شد. من یک حرفهای هستم و آنچه را که عرف است دنبال میکنم.
نه من و نه هیچ کس دیگری در این برنامه فکر نمیکرد چنین اتفاقی رخ دهد و
گرنه، معتقدم میشد تیپ و ظاهر دیگری نیز انتخاب شود.
مجری مراسم
قرعه کشی جام جهانی برزیل افزود: من درمورد حملات و عذرخواهی ها شنیدم،
البته شبکههای اجتماعی را خیلی دنبال نکردم. هر فردی محصول فرهنگی است که
در آن زندگی میکند در نتیجه من همانگونه که یک زن غربی در یک برنامه عظیم
بینالمللی لباس میپوشد، لباس پوشیدم. باهیا هم جایی است که دمای هوای آن
غالبا بالا است.
وی ادامه داد: معمولا اظهارنظرهای خشونت آمیزتر
باعث جلب توجه بیشتری میشوند و این خود به گستاخی بیشتر منجر خواهد شد.
اما من ترجیح میدهم فکر کنم انسانهای بیشتری با قصد و نیت خوب و خوش قلب
وجود دارند. کسانی که تفاوت را بین انسان ها به رسمیت میشناسند و با ذهنی
بازتر و هوشمندانهتر از کسانی که حمله میکنند، به مخالفت و مناظره
میپردازند.
لیما ادامه داد: در مورد مردم ایران باید بگویم، نظر من
به خاطر کامنتهای توهین آمیز تغییر نکرده است. من همچنان به فرهنگ و همه
انسانها احترام میگذارم و سعی میکنم هیچ کس را قضاوت نکنم تا خودم نیز
مورد قضاوت دیگران قرار نگیرم.
وی گفت: من انتظار ندارم مورد عشق و
علاقه همه قرار بگیرم، اما تلاش میکنم عاشق همه باشم و هر روز انسان بهتری
نسبت به گذشته شوم. فرهنگهای مختلف و نقطه نظرات متفاوت همیشه زمینهای
برای گفتگو بین انسانهاست، گفتگو و مناظره پدیدهای «سلامت» است اما خشونت
هیچ گاه اینگونه نخواهد بود.
مدل مشهور برزیلی تاکید کرد: من
میخواهم بگویم به خاطر تمام اتفاقاتی که افتاده متاسفم. من به هیچ وجه قصد
نداشتم هیچ کشور، فرهنگ و یا مردمی را به هر شکلی مورد حمله و بی احترامی
قرار دهم. من به هیچوجه قصد نداشتم باعث نوعی از جنجال و یا رفتار
خجالتآور شوم.
وی گفت: من اطمینان میدهم که این اتفاق را به عنوان
یک درس یاد خواهم گرفت و در انتخاب لباس برنامه «توپ طلا» آن را در نظر
خواهم داشت تا همه بتوانند آن را تماشا کنند.
کارهایی که امروز انجام دادم :
شونصد تا CD رایت کردم ..برای سمینار ..
یک نامه دو صفحهای تایپ کردم ..
یک صورتحساب تایپ کردم .. ولی فکس نکردم .. میخواستم فکس کنم .. ولی آقایی پشت خط مدام میگفت شماره مسدووود میباشد ..
چند تایی تلفن جواب دادم ..
چند بار بغض کردم ..
چند بار در را باز کردم .. چون میزم کنار آیفون هست .. یا بهتر هست بگم آیفون کنار میز من هست .. و تمام واحدهای دیگه هم با علم به این موضوع، زنگ واحد ما رو میزنن ..
تازه اگر امروز، دیروز بود .. میگفتم پاورپوینت هم آماده کردهام ..
تازه کلی کار دیگه هم هست که باید انجام بدم .. مثلا CD ها رو داخل کاور بگذارم ..
می بینید !
من کلی کار دارم ..
البته همیشه برنامه این نیستها .. گاهی مثل چند روز پیش هم هست .. که میرسم خونه و یادم میافته از صبح سری به سرویس بهداشتی نزده بودم ..
یا روزهایی که با یک سیستم جدید سر و کله میزنم تا راه بیفته و جماعتی مشعوف بشن .. روزهایی سبک از این دست هم داریم ما ..
دوست دارم به رؤسا بگم: مهم نیست .. تایپ هم میکنیم .. رایت هم میکنیم .. تلفن هم جواب میدیم .. صبح به صبح هم که چایی دم میکنیم .. انرژیمون هم محفوظ میمونه .. ولی همچنان حقوق بیشتر هم میخواهیم .. مزایا میخواهیم و ... چرا؟ چون اگر شما نمیتونید یا میل ندارید از نیروی متخصص، کار تخصصی بخواهید .. اشکال از شماست .. نه تخصص ما ..والا .. من که عمرم رو دارم میذارم توی لحظههای این شرکت .. قرار نیست جوونیه من مفت از دست بره .. بعله ..