دیشب سالگرد ازدواجمون خاص گذشت .. خاص و خودمونی ..
شام مهمون بهترین رستوران شهر نبودیم .. مهمون دستپخت قاصدک بانو بودیم .. نه به صرف فسنجون مثلا .. به صرف ماکارونی فرمی با سویا و رب فراوون و دورچین میگو .. و سالاد سبز سبز .. مجموعهای از کاهوی پیچ و کلم بروکلی .. بدون گوجه .. چون گوجه نداشتیم و یادمون نبود سر راه بخریم .. و کمی شله زرد به عنوان دسر ..
تا آقای خونه کمی به چشمهای خسته از بیداری شب قبلش استراحت بده .. قاصدک سه ساعت تموم وقت گذاشت و یه ماکارونی پخت .. با ته دیگ سیب زمینی قلبی .. چند تا قلب کوچولوی بامزه با قالب شیرینی، قالب زدم و وسط قابلمه پلو پز چیدم و بعد جاهای خالی رو با ماکارونی پر کردم .. تا مبادا قلبها نیم میلیمتر از جاشون حرکت کنن ..
همیشه همه چیز با اصول و قواعد ذهنی تو هماهنگ نیست .. میشه سالگرد ازدواج باشه یا روز تولدت .. و تو جشن نگیری .. لباس خاص نپوشی و شاداب نباشی و خوابت نیاد .. همه دنیا یادشون نباشه بهت تبریک بگن .. ولی این از خاص بودن تو کم نمیکنه .. حتی حوصله نداشته باشی رژ گونه رو برداری و یه رفت و برگشت روی گونهات بکشی تا رنگ به صورتت برگرده و عکسی بندازی .. برای یادگاری .. این برای تویی که درگیر ساعت تولد .. ساعت بله گفتن سر عقد .. ساعت رفتن به سمت سالن عروسی .. و هزار و یک لحظه خاص زندگیت هستی .. عجیبه .. خیلی عجیب .. ولی شدنیه ..
92 سال عجیبی بود .. میگم بود .. چون مناسبتهای ما تمام شد و بقیه روزهای سال میان و میرن و ما مناسبت خاصی نداریم جز یک روز در آذر .. که یادآور خاطرهای قشنگ برای من و احسان هست .. سال عجیبی بود .. که از اینهمه مناسبت .. فقط روز تولد احسان .. در سفر یک روزه به شمال عکس انداختیم .. و از کیک تولد من .. و از سفره شام دیشب .. همین! و به خودمون قول دادیم تا قبل از عید، خوشگل کنیم و بریم آتلیه و چند تایی عکس بندازیم .. و یکی دو تا عکس مناسب .. برای دیوار خالی سالن .. تا حتی وقتی خونه نیستیم .. تصویر ما .. و خوشبختیمون .. و عشقمون به هم .. روی دیوار بشینه و جُم نخوره .. فقط این بین .. نمیدونم چرا من ِ عشق عکس .. نخواستم تصویرم را در روز تولد سی و یک سالگی .. و چهارمین سالگرد عقد .. و چهارمین سالگرد عروسی .. ثبت کنم .. واقعا چرا؟
جشن معمولی دیشب .. خاص بود .. احسان بود و من .. کنار هم .. کنار سفره .. حتی میل نداشتم راحتیمون .. و لباس خونه راحتمون .. با نشستن پشت میز، به ناراحتی و معذب بودن برسه .. پتوی هزار رنگ رو کشیدیم روی دوشمون .. چون از درز پایین در سرما میاومد .. و نشستیم و شام خوردیم .. و من خدا رو شکر کردم .. که احسان .. عشق من .. مرد زندگیم هست ..
19 بهمن هم سالگرد ازدواج من است ولی نه یکمین سال درست 35 امین
فردا هم تولد خانمم هست فردا وارد 57 مین سال زندگی اش می شود
خیلی سریع روزها می گذرد
اینو از من داشته باش تو زندگی به خوشی هاش همیشه فکر کن و سختی هاشو ندید بگیر و بهش فکر نکن
کامنتتون چشمهام رو اشکی کرد ..
نصیحتتون رو آویزه گوشم میکنم :)
تولد همسرتون مبارک ..پس یک آباندختی قسمت شما بوده :)
الهی همیشه سالم باشن و سالهای سال همراه لحظه هاتون ..
و پیشاپیش سالگرد ازدواجتون رو هم تبریک میگم .. 35 سال! یعنی بیشتر از عمر من !!
سالم باشید ..
تبریک خیلی زیاد دوستم...
همین کنار هم بودنتون و گرم موندنتونه که مهمه عزیزم... الهی ساااااااااااااااااالها بیاد و بره و شما با پتوی چهارخونه کنار همه ریزو درشتهای زندگی وجودتونو از عشق هم گرم کنید...
ممنون سیندخت جان ..
الهی همیشه اینقدر با هم و برای هم و همدل باشیم .. که یه پتوی چهارخونه ما رو بس باشه ..
ممنونم ازت ..
عزیزم تبریک میگم سالگرد ازدواجتونو.الهی به پای هم پیر شین قاصدک جون.اتفاقا خیلی هم خوب و راحته ادم تو خونه خودش و دونفری جشن بگیره.چی ازین بهتر
مرسی لیندا جانم ..
همینطوره .. هر چی راحتی برای ما و همسرمون بیاره خوبه ..
اونقدری بیرون از خونه ناراحتی میکشیم که برای راحتیه خونه دلتنگ باشیم :)
آخی عزیزم! به قول خودت می شه خاصش کرد این اتفاق رو هر جوری که خودت دلت می خواد! حضور تو و عشقته که این مهمونی رو خاص می کنه! گرچه من به این نتیجه رسیدم که می شه حتی خاص نباشه اما گرم و به یاد موندنی باشه بدون هیچ اتفاق خاصی! امیدوارم همیشه کلبه ی عشقتون گرم باشه! به آینده چشم بدوز! چیزهای خوب برات در سر داره
مرسی عزیزم ..
من عمیقا و شدیدا به آینده امیدوارم :))
عزززیزززدلمممممممممم مدتها بود منتظر این دو سه پست اخرت بووودممم!
خداروشکر
دلم برای این قاصدک امیدوارو شاد تنگ شده بود
براتون از خدا بهترین هارو میخوام...
مبارک باشه سالگردتون عزیزم
راستی فک کنم سال 92منظورت بودا!
مرسی عزیزم ..
آره منظورم 92 بود ..
ای جااااانم چه خوب بودو چه خوب نوشتیش قاصدک:)
بازم مبارک:)
:)
مرسی عزیزم ..
مبارکه عزیزممممم
منم مثله تو شدم 8 روز دیگه سالگرد ازدواجمونه نمیدونم چکار کنممممممم
مرسی :))
ایشالا هر جور که برگزار کنی .. بهتون خوش بگذره و خاطره بشه عزیزم :)
مهم اینه ک تو وجود شما خاص بوده باشه .حالا من همیشه دوست دارم عکس بندازم و خاص باشم ..اما همیشه حتی ی قدم هم برای داشتن ی آلبوم عکس پاپیش نذاشتم ...همیشه ترسیدم ...خاطره ها منو میکشن ...با وحود علاقه ام به آلبوم ...حاضر نیستم خاطره ای رو حفظ کنم !
منم خیلی عکس دوست دارم .. عاشق اینم که بشینم جزء به جزء عکس نگاه کنم ..
مهم خوش گذشتن و کنار هم بودن و داشتن یه روز خوشه. مهم دونستن قدر همدیگه س
بقیه ش برای رنگی تر کردن اون روزه
همینطوره عزیزم
چه دوستای عاقل و فهمیدهای دارم من