صبح به زور سیب سبز رو انداخت توی کیفم ..
امروز نهار ندارم .. وعده شام چُنان قاصدک سیری ناپذیری میشم که هر چی روی سفره هست را نوش جان میکنم – مؤدبانه بلعیدن – و ته قابلمه، چیزی برای ظرف غذای فردا نمیمونه .. حالا الان گشنهام اساسی .. بسته نصفه بیسکوییت کرمدار ساقه طلایی را از کیفم بیرون میارم .. تموم که شد .. میرم سراغ شکلاتهای تلخ پارمیدا .. بعد میرم سراغ بیسکوییتهای روی میز شرکت .. بعد اگر سیر نشدم و جایی شکلات و بیسکوییت دیگهای نبود ..میرم که سیبام رو بخورم :)
همچین انسان سیب دوستیام من !!
نمیدونم گناه سیب بیچاره چیه، که خیلیا دوسش ندارن، یکیش خودم! البته سبزش رو به زور، و گلابش رو هم کم و بیش با علاقه می خورم فقط!
واقعا گناه سیب چیه؟ البته من سیب سرخ دوست دارم .. یه برش![](http://www.blogsky.com/images/smileys/102.png)
کاش میگفتن an orange a day, keeps the doctor away
اونوقت من مشکلی نداشتم
توی یکی از پستام گفته بود چقد سیب حالمو بد میکنه
تو که هیچــــــــــــــــــــــــــی .. پنیر و ماست و سیب و ...
وای خدا چه بانمک گفتی ته قابلمت رو دراوردی هیچی واسه ناهار امروزت نمونده.خوب یه پیمونه اضافه تر درست کن هرچقدر درست میکنی.فک کنم مشکلت اینه که هرچی اضافه تر درست کنی همونارم میخوری شب.خداروشکر منکه سرکار میرفتم همونجا بهمون ناهار میدادن وگرنه هرروز گرسنه میموندم.
باتوجه به چیزایی که خوردی،معلومه فقط سیب دوس نداری هممممممه چی دوس داری
منم دو سه جایی که قبلا کار میکردم نهار با خودشون بود ..
آره هر چی مضرتر، محبوبتر
صبح هایی که با همسر اداره میام یه دونه سیب تو کیفم میذارم.البته از قبل نصفش میکنم بعد وسط راه که رسیدیم نصفه سیب رو میدم دست همسر و نصف دست خودمه و مشغول میشیم .اوایل همسر از این کار من متنفر بود اما الان میونه راه که میرسیم خودش طلب سیب میکنه...راستی اگه از سیب خوشت نمی امد می تونی آبشو بگیریا.آهان این مدل غذا خوردن شما هم غلطه .چون ناهار نمی خوری و شب به حدی گرسنه هستی که بسیار زیاد می خوری .این جوری میشه که شیکم میزنه بیرونا.عینه الانه من.از ما گفتن بود
امروز احسان دو تا سیب برداشت .. ده دقیقه بود سیب خودش رو خورده بود، من تازه نصفه سیب رو خورده بودم![](http://www.blogsky.com/images/smileys/104.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
اتفاقا سیب میخوردم یادت بودم
زهرا فکر میکنی من وقت دارم آب سیب بگیرم ؟؟؟ واقعا نمیرسم .. دیگه باید به خام خواری رو بیارم ..
وای آره زهرا .. میبینی عجب دختری شدهام ..
وای تورو خدا ...سیب آب گرفتن مگه چند دقیقه وقت میخاد ؟؟؟؟سیب رو از وسط نصف میکنی و میریزی تو ابمیوه گیری و تمااااااااام...ظرفلاشم اقا احسان بشورن...حالا یه بار در مورد یه معجون انتی اکسیدانی تو وبلاگم می نویسم که درستش کنین و نوش جونتون کنین
میدونم به نظر میاد کار وقت گیری یا در واقع کار خاصی نباشه .. ولی الان فرصتش رو نداریم :)
چه عالی .. منتظرم بنویسی عزیزم ..
وایییییییی برعکس من! من اگه سیب تو خونه نباشه انگار هیچی نیست... کلافه میشم واقعا
چه خوب .. حالا توی یخچال ما پر از سیبه، که من نمیخورمشون :(
شاید باهاشون کمپوت درست کنم ..
دقیقا آدما دو دسته ان! یا سیب دوس دارن یا سیب دوس ندارن! من از دسته ی دوم دارم به دسته ی اول نقل مکان می کنم اونم فقط به صورت گازی!!! :)))
یعنی اگه سیب رو قاچ کنم اصلا میلی به خوردنش ندارم اما اگه یه سیب درسته رو بگیرم دستم رغبتم برای خوردنش بیشتر می شه!!!
سیب خیلی خوبه کاش ما بیشتر دوسش داشتیم :)))
واقعا؟؟ چه دسته بندی بامزهای :)))
دیده ای وقتی سیب رو قاچ میکنی چقدر خوردنش بیشتر طول میکشه؟
منم دوست دارم سیب گوچیک رو گاز بزنم زود قورت بدم تموم شه بره ..
بیا سعی کنیم بیشتر دوستش داشته باشیم و بیشتر بخوریم :))
سیب بی نهایت پوست رو نرم و روشن میکنه :)
آخه میگن سیب کمادرشوهره بس ک هیشکی دوستش نداره
واقعاااااا؟ شقایق جان من یه نقطه ضعف دارم، اونم پوستمه .. که اوضاع خوبی نداره ..
پس سعی میکنم روزی یه دونه رو بخورم :))
اینجا که بچه ها کم و بیش دوست دارن :)
در فامیل ما از سیب تحت عنوان مادرشوهر یاد می شود.
واقعا؟
خب من جنبه + رو میگیرم و میگم سیب میوه بهشتیه عزیزم ..