کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

608


تلفنم زنگ می‌خوره و عکس دوست داشتنیش .. که خاطره‌ای از شام اولین ماهگرد ازدواجمون هست .. روی گوشی نقش می‌بنده ..

میگه صبحونه خوردی فدا؟ میگم نه! .. میگه کیک و شیر بخرم و بیام دوتایی صبحونه بخوریم؟ .. میگم بعععععععععله !!

.

چند دقیقه بعد .. باز تلفن زنگ میخوره .. میدونم رسیده و پشت در منتظره ..

.

از دور که می‌بینمش .. دلم می‌خواد مثل دختربچه‌ها بدوم و بپرم بغلش .. فکر کنم ذوقم را از صورتم می‌خونه .. چشمهای مشکیش براق میشه .. برخلاف یک ساعت قبل .. که جلوی در شرکت پیاده‌ام کرده بود ..

می‌دوم و سوار قلدر میشیم .. شیر کاکائو را باز می‌کنم .. و یکی از پچ پچ‌های دوست دااشتنی رو .. که انگیزه‌ام از خوردنشون، رسیدن به مغز شکلاتی و خوشمزشون هست!

میگم نمیدونی چه لذتی داره اینطوری از شرکت بیرون زدن .. نمی‌دونی که .. میخنده ..

تند و تند از یک ساعت گذشته تعریف می‌کنیم و پچ پچ و شیرکاکائو می‌خوریم ..

میگه نگران قلبمه .. میگم نگران خستگی‌هاشم ..

صبحانه تمام میشه .. قبل از اینکه پیاده بشم ماشین را روشن میکنه .. میخندم و میگم میخوای من رو بدزدی؟ من رو بدزد!! میگه خیلی وقته دزدیدمت خانومی .. سِرتِق میشم و میگم من رو بدزد .. الان هم بدزد من نرم مَدِسه – منظور همان شرکت می‌باشد- .. میخنده و میگه بدو برو سر کارت ببینم ..

و من می‌بوسمش و به خدا می‌سپارمش .. و خدا رو شکر می‌کنم .. بابت این دزدیده شدن ..




نظرات 9 + ارسال نظر
زهرا 21 دی 1392 ساعت 11:52

وای که چقد این قرارای بین روز می چسبه .خوش باشید..

خیلی زیاد ..
شما هم همینطور عزیزم :)

شقایق 21 دی 1392 ساعت 12:05

نوش جونتون عزیزم ...هم صبحونه ...هم دزدیده شدنت
خدا برای هم حفظتون کنه :)

مرسی عزیزم ..

خوب باشید همیشه :) و روزهاتون پر از دزدی های اینچنینی:)

مرسی عزیزم :)

واقعا از دزدیده شدن خویش خوشنودیم :))

خوشا این دزدیده شدن ها! به ما هم چسبید شما دزدیده شدید چه برسد به خودتان :))))

واقعا ها

کی باشه تو دزدیده بشی عزیزم
یه دزد آقا .. بیاد و دوست خوشگل و خوش سر و زبون ما رو بدزده و ببره ..

دست آقا دزده درد نکنه.
نه تنها تو رو شاد کرد و ما هم به شادی تو شاد شدیم خانوم خانوما ..
روزهات پر از این لحظات ناب

مرسی خانوم گلاب دوست داشتنی ..
برای شما هم الهی همیشه شادی باشه ..

آمارین 21 دی 1392 ساعت 21:52

به به چه مزه ای میده. پچ پچ نوش جونت. چقد نوشتن اسمش سخته ها
من عاشق همونم. خیلی خوشمزه س

آره واقعا .. هم تلفظش یه جوریه .. هم نوشتنش ..
منم دوستش دارم ..
البته هم پاکبان از این مدل کیک زده و هم فکر کنم نان آوران ..
پاکبان رو من بار اول نمیدونم چرا چشمهام اکباتان خوند، دیگه اسمش رو گذاشتم اکباتان ..
یه کم کوچکتره ولی قیمتش نصفه .. شکلاتش هم همینقدره

لیندا 22 دی 1392 ساعت 01:07

وای راس میگه دوستمون به منم چسبید این دزدیده شدن چه برسه به خودت
میگم چقدم این مغز شکلاتی پچ پچ ها کمه ، خاک بر سرا می میرن بیشتر بزارن توش . تا میای ذوق کنی که رسیدی به مغزش می بینی تموم شده

عزیزم ..
تو رو که دیگه دو نفر دزدیدن .. دیگه پیدات هم نمیکنیم دیگه .. یکی همسرت .. یکی گل پسرت
.
واااااااااقعا .. دیده‌ای .. عیش آدم رو منقش میکنن این پچ پچی‌های خسیس ..
ولی خوشمزه است دیگه ..

آلما 22 دی 1392 ساعت 09:30

اطلسی 22 دی 1392 ساعت 13:31

من کلی برای پست قبلی نوشتم و بعدشم گفتم که من الان پچ پچ میخوام میرم میخرم شوهر از کجا بیارم صبونه بخوریم!!که همشو خورد این بلاگسکای!
ایشالا همیشه خندون باشی...

چه حیف .. در هر حال مرسی که برام نوشتی :)
ایشالا همین روزا فرنام بی خبر میاد اداره و سورپرایزت میکنه :)
قرار نهار هم خوبه ها .. میتونین یه قرار بذارین و مرخصی ساعتی بگیرید و برید نهار..
مرسی عزیزم ..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد