کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

610


تلخه .. خیلی .. زهر را نچشیده‌ام هنوز .. ولی میدونم تلخ‌تر از زهره ..

.

میری و میبینی نوشته پدرش به مقصد آسمان پرواز کرده ..

 

دلت می‌لرزه و سریع دست به گوشی می‌بری و می‌نویسی “حال بابای من چطوره؟ - لبخند-”

و منتظر نشسته‌ای تا جواب بابا گوشی را بلرزونه .. که احتمالا نوشته “سلام گل بابا. تو و احسان جون خوبید؟ ایشالا خوش باشید و ایام به کامتون باشه ... ”

.

خدایا ..

.

چه دردیه که حرفها رو قورت بدی و بیشتر ننویسی .. مبادا اشک تازه خشک شده‌ای .. باز بشکفه  ..

 



نظرات 4 + ارسال نظر
اطلسی 25 دی 1392 ساعت 12:58

وای منم اول صبحی واقعا شوکه شدم از جوگیریات

:(

آمارین 25 دی 1392 ساعت 15:42

فکر میکنم اقای جوگیریات رو میگی. من خواننده شون نیتسم اما وقتی عکس پدرشون رو توی چند پست پایینتر دیدم دلم خیلی لرزید. خدا رحمتشون کنه

آره عزیزم ..

شکیبا 25 بهمن 1392 ساعت 16:30

چطوری قاصدک؟؟؟؟ کنکور ارشد هم تموم شد؟؟ من شمارتو ندارم دیگه... دلم برات تنگ شده خیلی وقته ازت خبری نیست

عروس زیبا :))
بله تموم شد .. پنجشنبه تموم شد ..
منم دلم برات تنگه عزیزم :)

بانو 25 بهمن 1392 ساعت 18:31

کجایی خانومی... خیلی وقته نیستی ... رمز پست بعدت هم ندارم...
یه خبری از خودت بده...

سلام دوست من .. اومدم .. ایشالا دیگه هستم :)
میام و برات میذارمش :)

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد