دیروز سردرد رسما بر شیپور جنگ دمیده بود و بیخیال حال و احوال ما نمیشد ..
.
کار همسر جان بیشتر از معمول طول کشید و من حتی با فکر کردن به تنها رفتن تا خانه دچار ضعف اعصاب میشدم .. و فکر کنم همین حس .. باعث بشه تا شخصا خط تاکسی فلان جا تا خانه را راهاندازی کنم تا هم محلهایها از مصیبت مترو و اتوبوس اون منطقه خلاص بشن ..
سر صبر دونه دونه کت و شلوارهای آریـ.ن رو چک کردم و برای همسر پسندیدم .. روی سِت جدید روتختیهای فوق گرون تی.تی دست کشیدم و همونجا پرونده خرید روتختی رو توی دلم مختومه کردم ..
دلم هیچی نخواست که بخرم .. جز کتاب ..
حسابم رو چک کردم و با دیدن مانده حساب چشمهام گرد شدن و محترمانه کارت بانکی را توی جیب کیفم گذاشتم و بیخیال شهر کتاب و خرید کتاب شدم ..
پیاده رفتم تا دبنـــ.هامز .. تا وقت بگذره .. چند تایی پیراهن پسندیدم و از دیدن رقمها .. تغییر سلیقه دادم و به این نتیجه رسیدم که نباید چیزی بپسندم ..
و آرام آرام آمدم تا محل قرار با همسر جانم ..
.
توی ماشین که نشستم بغض رسیده بود زیر بینیم .. گشنه بودم .. تشنه بودم .. سردرد داشتم و ...
و عاقا این همسر جان یه “چی شده خانومی ؟” با محبت گفت و چشمهای مشکیش رو به چشمهای گریهئوی ما دوخت و خلع سلاح شدیم .. و تمام قهرهای درونیم رفتن یه جایی محو شدن و دنیا گل و بلبلی شد ..
.
رفتیم خرید مایحتاج و ملزومات بازی فیــ.نال .. و چند دقیقه مانده به افطار رسیدیم خونه و سریع سفره آماده شد و نشستیم تا شنیدن نوای اذان ..
.
دلم برای مســ.ی سوخت یه کم .. ولی حق به حقدار رسید ..
.
من که باوجود مهمان خ ش و ب ش خود دعوت شده یه ربع اخرو خوابیدم!
دقیقا گل رو ندیدی که ..
من که کل بازی رو خواااااب بودم... خیلی خسته بودم
من قبل بازی یه ساعت خوابیدم .. بعدش بیدار بودم ..
آخخخخخخ گفتی......
وقتی همسر آدم اون جمله رو میگه هیچ کس نمیدونه که تو دل ما چی میگذره جز خانومایی که شنیدن..
خدا مهر و محبت و آرامش رو تو زندگی همه مخصوصا شما دوست خوب من لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر کنه.
..
آره دل منم واسه مس.ی سوخت.دیشب خیلی مظلوم بود
..
چند تا پسته که در مورد سردردات مینویسی.امیدوارم مشکل خاصی نداشته باشی و فقط از روزه باشه و خستگی
سلامت باشی
خوشحال میشم به منم سربزنی
.
ایشالا همهی زندگیها آرووم و شاد باشه ..
.
سردردم به مسائل مختلفی بستگی داره .. گرسنگی .. تشنگی .. گرما .. و اعصاب ..
فکر نمیکنم مورد خاصی باشه ..
مامان بیتی عزیز دیروز به وبلاگت سر زدم .. و دختر مثل ماهت رو دیدم .. خدا حفظش کنه ..
ولی فرصت نشد برات کامنت بذارم و بابت آدرس تشکر کنم ..
ایشالا بیشتر بهت سر میزنم دوست من
منم قبل بازی خوابیدم تا بتونم بازی ببینم
سردردت خوب شد ؟
سردرد گاهی هست گاهی نیست ..
مرسی بابت خصوصی ..
خیلی ذوق زده شدم ..
بیشتر در موردش برات مینویسم
خوش به حاله خودمان کههههههه فوتبالی نیستیممممممم
کلا خرید رو باید حذف کرد از زندگی با این پولاااااااااا والاااااااااا
اِ فوتبالی نیستین؟
آره انگار باید خرید رو حذف کنیم ..
دیگه قدم زدن توی مغازه ها و پاساژاا به ادم روحیه نمیده که هیچ تازه کلی هم دشارژ میکنه. قیمتا واقعا نجومی شدن
دقیقا .. ضد روحیه است
ســکــوت کــن...
ایـــن دنـیـــا اگــر حـــرفـــى داشـــت...
خــدایــــش ســـاکـــت نـبــود
من تااخر بازیو دیدم طفلی مسی. ولی حقش بود. یعنی به قول تو حق به حقدار رسید
خداروشکر که همه چی گل و بلبل شد قاصدک جان
آره منم موافقم که آلمان به حقش رسید ..
مرسی مهربون ..
سلام خوبی
قاصدک جان میشه در مورد توری که باهاش مشهد رفتی بیشتر بهم بگی ممنون میشم
آره دوستم .. حتما ..