زندگی گاهی میتونه خیلی خوش طعم بشه .. وقتی تصمیم میگیرید دو تایی به جای ماندن در ترافیک ِ ساعت 7 غروب .. در ِ ورودی شهر کتاب را باز کنید و بچرخید بین کتابها .. با موسیقی ملایم .. معطر به اسانسهای شیرین ..
کتاب ورق بزنید و هیچ نگران ِ هر چه که بیرون .. روی زمینهای شهر شلوغ .. جا گذاشتهاید نباشید ..
کتاب ده پرسش درست ..... را بخرید .. و خیلی کتابهای دیگر را نخرید .. و به آخر ماه ِ نزدیک فکر کنید ..
لوازم تحریر ببینید . عاشق منگنهی تپل و قرمز و نارنجی بشید .. و .... غروبتان جایی خیلی دورتر از خانه .. شکل بگیره ..
و حسن ختامش بستنی نونی و فالوده بستنی با طعم آبلیموی منـ..صور باشه ..
.
گاهی باید .. بااااااید همهی دنیا را معطل بذارید .. که دنیا شمایید .. دنیا احساس شماست .. قلب شماست .. و بیرحمانه مدتها اصلیترین آفریده ی زندگی خودتان را ندیده گرفته بودید ..
برایان تریسی:
یادگیری مداوم شرط لازم موفقیت در هر زمینهای است.
این شهر کتاب گردی که عشق ماست. خصوصا گشت زدن لابلای لوازم تحریرهای رنگارنگ و البته خیلی گرون.
اون تهش هم که چقد خوشمزه بود. نوش جون
اتفاقا یاد تو بودم .. و مهربانو ..![](http://www.blogsky.com/images/smileys/102.png)
وااااااقعا گرونها .. خوبه بچه مدرسهای نداریم
جای شما خالی ..
شهرکتاب گردی یکی از بزرگترین لذت های منه! البته بیشتر لابلای کتاب گشتناش! یادمه چند سال پیشا خوابگاهم نزدیک پارک ساعی بود اکثر وقتا که تنها بودم و دلم هوای گشت زدن می کرد می رفتم شهرکتاب ساعی یک عالمه کتاب می خوندم! جالب بود که آقاهه اصلا بهم نمی گفت که چرا میای اینجا و یک ساعت وایمیسی و کتاب می خونی! فک کنم یکی از کتابای فریبا کلهر بود
هنوزم هر وقت از جلوش رد می شم حس خوب می گیرم ازش
چه کار خوبی کردید
بخصوص که با بستنی من+صور تموم کردین روزتونو :)
چقدر حس خوب با ما قسمت کردی شما امروز :*
من یکی از رویاهام اینه که کتاب فروشی داشته باشم .. و همهی کتابهای فروشیم رو خونده باشم![](http://www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
خیلی فضای مثبتی هست شهر کتاب .. پر از انرژی خوب و پر از سبکبالی ..
عزیزم چقدر مثبتانه وقت میگذروندی ..
مآچ
یه لایک تپلییی