...
لقمه لقمه از مهربانی تو .. با طعم پنیر .. کره .. و مربای خانگی ..
و من ِ دل کوچک ِ این روزها .. گلو را با بغض ِ فرو خورده، تر میکردم .. و محبت تو نوش ِ جانم بود ..
مرد ِ چشم مشکی ِ سپید قلب من :)
* عکس از چند روز قبل روی گوشی مونده بود و نمیدونستم چطور حس و حالم را بنویسم ..
وقتی فقط فرصت برای آماده کردن صبحانه داشتم ..
و عاشق اندازههای جور و واجور لقمههایی شده بودم که برام اماده کرده بود :)
مهربون :)
چه می چسبه صبحونه ای که با یه دنیا علاقه و احساس خورده بشه
همینطوره که میگی
به به
به به
به این لقمه ها و عشق و علاقه ای که توشون موج می زنه!!! اصن همیشه مهربونی کردن و مهربونی دیدن خیلی خوبه! آدم لبریز از یه حس خوب می شه
مثل الانه من که با دیدن این عکسا لبریز از یه حس خوب شدم!
با چنین مرد مهربونی باید کله سحر جمعه پاشد رفت کلپچ زدااااا! از ما گفتن بود
واقعا مهربونی کردن و مهربونی دیدن خیلی خوشمزه است ..
واقعا که به به. اتفاقا تو خونه ی ما همیشه همین خبره. تا من بیام لقمه بگیرم و نازگل خانومو سیر کنم اقا هم سیر شدن و بلند شدن رفتن پی کارشون![](http://www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
ای جانم ..![](http://www.blogsky.com/images/smileys/119.png)
منم حس یه دختر بچه رو داشتم که براش لقمه گرفته ن
بعد اونوقت تنها صبحانه میخوری؟
خوش به حالتون
نه بابا یه خورده شلوغش کردم. تا اخر صبحانه باهم میشینیم سر میز اما خب رام تند تند مشغول خوردنه منم تند تند مشغول لقمه گرفتن تا نوبت خودم برسه
شکر خدا ناهار و شام رو خودش بلده بخوره بچم
نوش جونتون همه دور همی ها
نوش جونت لقمه های عشق :)
اللهم صل علی محمد وآل محمد .
قربون محبتت عزیزم ..
نوشه جونتوننننننننن و خوشا به حالتوننننن
همسری که کلا احساساتش خشکیده طفلی
مرسی عزیزم ..
غزل دغدغه هایی که داریم .. مسائلی که داریم .. همه باعث شده بی حوصله باشیم ..
برای ما هم مثل روزهای اولمون همه چی گل و بلبلی نیست .. ولی ایشالا همه بتونیم درون خونه هامون رو طوری که میخوایم بسازیم .. پر از دوستی و آرامش و محبت
ماله ما همه چی ام پی تری شده بعد از امین به هیچی هم نمیرسیم همسری هم مشغلش زیاد شده و دیر میاد
چی بگم والا
بازم خداروشکر
می فهمم .. برای مایی که بچه نداریم هم سخته .. چه برسه به شما با این مسئولیت ..
ایشالا روز به روز همه چی بهتر میشه
عزیزم دست اقای احسان مهربون درد نکنه. من که نیشم باز شد از دیدن عکس دیگه قاصدک رو نمی دونم
قاصدک چرا حالا با بغض؟
منو به خاطر کم رنگ بودن این روزهان ببخش. به شدت سرم شلوغه. پیگیر مطالبی که می نویسی هستم ولی ببخش که دوست همراهی نبودم.
من دلم قیلی بیلی رفت .. و کلی قلب دور سرم چرخید![](http://www.blogsky.com/images/smileys/120.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/102.png)
از مهربونیش
دختر گلم ما همه آسه میریم آسه میایم که آتا به درسهاش برسه ..
و برات بهترین ها رو میخوام عزیزم ..
تو همیشه دوست همراه و خوب و مهربون و همدل منی