گاهی هم اینجوریه ..
تنهایی عمیقی دورهت میکنه و تو فقط سکوت میخوای و سکون .. و پردههای ضخیم روی صورت پنجره و نه گفتن به آفتاب شهریور .. و صدای یواش ِ پمپ کولر آبی .. و دو سه تایی از بازماندگان دبـــی فــــورد .. ورقی بزنی و هر چی سالهاست که شنیدهای از برچسبهای آزاردهنده .. دور خودت جمع کنی و یکی یکی بهشون برسی و ببینی خبری نیست .. فقط اینکه تو خودتی .. خود ِ خودت ..
یه کم خستهام .. ...... دروغ گفتم .. خیلی بیشتر از یه کم خسته ام .. و حتی واهمه دارم از اینکه بنویسم دلم چی میخواد ..