از خرید کورن فلکس مورد علاقه همسر شروع شد .. یادآوری خاطره نان قندی و شیر رو میگم .. صبحانه مورد علاقه من .. صبحهای تابستان ِ شاید 82 بود .. وقتی به تاریخ یک خاطره فکر میکنم، مغزم شوکه میشه .. یعنی اینهمه سال از اون روزها گذشته؟؟
تابستان 82 بود .. یک روز در میان، صبحهای زود ساک ورزشی روی دوشمان مینداختیم و میرفتیم باشگاه .. بدنسازی .. و صبحانه اون روزها شیر و خرما .. یا نان قندی خیس خورده در شیر بود ..
تاپ ورزشی آبی آسمانی با یک s بزرگ سورمهای .. با شلوارک ورزشی چسبان و براق سورمه، لباس مورد علاقه و راحت من برای باشگاه رفتن بود .. جوراب نخی بلندی میپوشیدم و کفش ورزشی راحتم را پا میکردم و میرفتم توی سالن .. اون وقتها چیزی به اسم اضافه وزن برام معنی نداشت .. اون قدری باریک بودم که هر کی من رو میدید میپرسید تو چرا میای باشگاه؟ !! انگار اینطور جا افتاده بود که باید دلیل محکمی مثل اضافه وزن باشه تا راهی باشگاهت کنه ..
آخرین بخش تمرینها .. حدود 15 دقیقه دویدن دور سالن بود .. میدویدم و موهای بلند دم اسبی شدهام بالا و پایین میپریدن و ضربدری روی شونههام کوبیده می شدن .. و شاید یکی از عمیقترین دغدغههام .. حفظ باریکی دور کمرم بود .. کسی چه میدونه ..
.
خیلی از اون روزها گذشته .. به اندازه یک عمر .. من دیگه ورزش نمیکنم و حالا علاقهای به باشگاه و فضای بستهش ندارم و مدتهاست بین روزهام .. بین لحظههام .. دنبال زمانی و هم پایی برای پیاده روی تند .. وسط بلوار سفید اطراف خانه .. میگردم ..
.
نمیگم زندگی این روزها بد شده .. زندگی این روزها .. مجموعهای از خواستههای شاید درست و نادرست ماست .. که همه یک جا جمع شدهن و این روزها را تشکیل دادهن ..
فقط اینقدر این مدت بازی دیدهام که وقتی یک بازی جدید شروع میشه، فقط خندهام میگیره .. و میگم ای بابا .. هنوز عرق بازی قبل خشک نشده که ..
.
میخوام اعتماد کنم .. به خدا .. و به بعضی بندههاش .. و بگم خدایا .. میدونم تو حواست هست .. اینقدر حواست هست که یه تلنگر بهم زدی و یه نشانه جلوی چشمهام نشوندی .. من نشانه را دیدم .. ممنون از تذکرت .. بقیهش دست من نیست .. من شاید فقط باید خوب باشم .. بهتر باشم .. و با دقتتر .. و عاقلتر .. بقیهش دست من نیست .. خودت به خوبیها و به درستیها هدایتمون کن .. لطفا ..
تا یادم نرفته .. این صبحانه امروز من .. پشت میز کارم .. نان قندی خیس خورده در شیر .. جای شما سبز ..
به به چه صبحانه ای... فقط چقدر کممممم. سیر میشی عایا دوستم؟!
جای شما خالی ..
چند روزه دل درد دارم .. کم میخورم اذیت نشم ..
من اصلا شیر که دوس ندارم ولی گاهی مجبوری میخورم. اما هیچ چیزیم توش دوس ندارم تیلیت کنم
راسی چرا اون موقعا انقد ترکه ای بودیم و الان ...
نمیدونی چقدر هم بهم چسبید ..
در مورد خودم چون اون موقعها تحرکم بیشتر بود .. فست فود خیییییییییلی کم مصرف میکردم .. هفتهای یک یا دو بار بستنی میخوردم .. وعدههام سر و سامان بیشتری داشت و ... میوه هم بیشتر میخوردم ..
غذاهای مامان کم روغن بودن .. سبزیجات زیاد مصرف میکردیم .. چیپس و پفک فوقش تنقلات آخر هفتهمون بودن .. نه هر روز ..
و کلی دلیل دیگه ..
نوش جونت دوستم .
پشت میز نشسنی و ورزش نکردن باعث میشه کم کم شیکم و پهلو بیاد :))))))))))))
دلم برای همون سالها ک تو میگی تنگ شده .کاش میشد برگشت به عقب و ی سری چیزا رو پاک کرد .
ممنونم ..
درست میگی پشت میز نشینی خیلی تاثیر منفی داره ..
منم به این چیزی که گفتی خیلی فکر کردهام شقایق .. اگر تجربه حالا رو داشتیم خیلی چیزها رو پاک میکردیم .. ولی اگر همون آدم چند سال قبل بودیم، در مورد خودم بعید میدونم اتفاق دیگهای میافتاد ..
از گذشته گفتی و کردی کبابم
اونموقع ها هر کی میگفت خوش به حالت لاغری میگفتم وااااااااا خب مرقب باش!الان چاق نیستم ولی اون خوش اندامی قبل رو ندارم، نمی دونستم سن روی وضعیت ظاهری بدن هم موثره
سن که موثره .. متابولیسم بدن تغییر میکنه ..
یعنی سن بالا شدیم؟؟