از اول وقت امروز که ساعت 5:36 دقیقه ی صبح بود، باز سوزش معده سلامی کرد و نشست کنج معده ی ما .. توی ظرف سفید در دار کوچولوم کمی عسل ریخته ام و آورده ام روی میز کارم گذاشته ام و هر وقت صدای سوزش معده بلند میشه یک نوک قاشق عسل مهمانش میکنم ..
اینطور که پیداست، تنها بازمانده از نسل دوستان گرد هم امده ی وبلاگ نویسان هنوز وبلاگ نویس خودم هستم .. (جز مهربانو و کمی آلما و ... همین )
الان خوبی؟
اینطور که پیداست دیگه کسی وبلاگ نمیخونه.
من که برای دل خودم مینویسم
بله ممنون نفیس جان ..
پس من و تو همینطور ادامه میدیم
من ولی میخونمت.همیشه و مداوم.اصلا اگه نداشته باشمتون مریضم .
معده جان چرا درد میکنه؟
معده جان والا من نمیدونم دقیقا چه اتفاقی براش افتاده ..
من سابقه معده درد هم نداشتم .. از قبل از ماه رمضان این علائم هر از گاهی تکرار میشه ..
باید ببینم به چی واکنش نشون میده ..
قاااااااااصدک
سلااااااااااااااااام
دلم برات تنگ شده این هواااااااااااااااا
وب من که حذف شد
سلااااااااااااااام ..
ویدای عزیز و خانوم .. دلم برات خیلی تنگ شده .. خوبی؟ پسر گلت؟
فکر کردم خودت حذف کرده ای ..
از غزل سراغت رو گرفتم .. چون شماره تماسی هم ازت نداشتم ..
اگه دوست داشتی شماره تماست رو برام بذار ..
منم بی معرفت شدم میدونم. رفتن به جنوب پاک از وب نویسی ترکم داد
نه مسئله بی معرفتی نیست ..
دلم برای نوشته هات تنگ شده .. ایشالا حس نوشتنت بیاد و بنویسی ..