گاهی وقتها قلبم چنان میتپه که حس میکنم همین حالا از قفسه سینهم بیرون میزنه ..
.
دیشب تصمیم کبری رو عملی کردم و مرغ مکزیکی درست کردم .. فقط قسمت تراژیک ماجرا اونجایی بود که دو دقیقه به سرو شام، یادم افتاد باید سیب زمینی هم خلال میکردم و سرخ میکردم .. چیپس هم نداشتیم .. برای همین شام خوردنمون دیر شد ..
غذای بامزهای بود .. رفت توی لیست غذاهای خانه ما ..
.
پروژهی دسر پان اسپانیا هنوز به سرانجام نرسیده .. فکر میکنم حداقل 7 ماه هست که تصمیم دارم درستش کنم .. چند بار بیسکوئیت پتی بورش شده آذوقه بین روز من و همسر جان .. نشاستهش توی کابینته مواد غذایی مونده و باید برم تاریخش رو چک کنم ..
البته که زندگی من پر شده از پروژههای به انجام نرسیده که دسر پان اسپانیا فانتزیترین موردشه .. – ابدا حالم بد نیست .. حالم خوبه .. و دلم خواست به خودم تیکه بندازم .. –
.
یکی دیگه از بزرگترین سوالهای این روزهای من .. نسبت سبزی قورمه .. در خورشت قورمه سبزی هست .. ببخشید با وجود معضلات جامعه و مسائل بشریت من این دغدغهها رو دارم .. ولی حس میکنم گاهی برای فرار از دغدغههای بزرگتر .. برای فراموش کردن خیلی چیزها .. ذهنم میره سراغ مسائل شکمی .. و دکوری ..
.
چیدن خونمون سخته .. اصلا شوخی نمیکنم .. شده یکی از بزرگترین پروژههای من و همسر جان .. جای سرویس بهداشتی و اتاق خوابها و آشپزخونه طوری هست که سخت میشه سالن رو چید .. آخه چرا ؟
.
ذهنم نظم نداره .. همه چی توی فکرم چپونده شده .. و من غصهدار افکارم هستم ..
.
هنوز کتاب تازهام حتی از پلاستیک شهر کتابش هم بیرون نیامده ..
.
هر روز فایل برنامه ریزی مطالعه را مرور میکنم و یک روز از فرصتم را خط میزنم ..
.
دیروز توی محل ما قارچ نایاب شده بود .. و کنسرو ذرت .. و نمیدونم چرا نخود فرنگیهای کنسرو دیروز اینقدر ریز بودن ..
.
دلم میخواد برم انیمیشن بسازم .. هر از گاهی شبکه HD رو چک کنید .. برنامههای جالبی داره ..
.
دلم برای همه تنگ شده .. برای همه ..
.
روزهای شاغل بودنم بی مزه میگذرن .. به همهی شمایی که شغلتون بهتون آرامش میده .. براتون جذابه .. و راضیتون میکنه .. غبطه میخورم ..
خبر آنلاین :
هاشمی در ادامه با اشاره به این مطلب که بسیاری از شرکتها تنها در برخی از محصولات دچار تخلف شدهاند، گفت: با اعلام اسامی این شرکتها، به مابقی محصولات آنها خیانت میشود. بر این اساس تصمیم گرفته شد تذکرات لازم تنها در خصوص همان محصول مطرح شده تا مشکلات رفع شود.
چی میشه گفت؟؟؟؟؟؟؟
آخه به تو هم میگن آشپزخونه ..
خودت منصفانه بشین بشمر از وقتی اومدهایم توی این خونه چند بار دکور تو رو عوض کردهام .. چند بار کابینتهات رو ریختهام بیرون و باز چیدهام .. چند بار جای مواد غذایی و ظرفها رو عوض کردهام ..
دلت نمیسوزه برام؟ هر بار برای برداشتن یه پیش دستی باید کل کابینت را متحول کنم؟
همین دیروز کل روز جمعه رو گذاشتم برای تو .. یه وجبیها .. ولی کلی بریز و بپاش داری .. خدا نکنه یه بشقاب توی سینکت نشسته بمونه .. انگار زلزله زده شدهای .. همین دو روز پیش مگه با فرچه و تاید نیفتادم به جون سرامیکهای کَفِت؟ پس چرا دیروز اینقدر دست و روت گرد و خاکی بود؟ کلا موندهام کجا میگردی که اینقدر همیشه چرکولی هستی !!
موندهام این شیشههای بالکنت چرا همیشه لک داره .. اصلا تو تمیزی بردار نیستی ..
یا اون سینکت .. اون سینکه؟ نه اخه خودت بگو سینکه؟ اشتباهی دو تا قطره جرم گیر ریختم روش ببین چه قشقرقی به پا کرد .. اندازه یه گالن جرم گیر لک روش افتاد .. چقدر هم قیمت تجهیزات و ملزوماتت گرونه .. اخه سینک 400 -500 هزار تومنی رو کجای دلم بذارم؟
چند روز پیش گفتی مواد غذایی رو از کابینت کنار اجاق بردار .. گرمم میشه .. گفتم چشم .. گفتم بذار باب میلت بچینمت .. پس اخه رفیق نیمه راه .. چرا یه کم جا باز نمیکنی که این چار تا بسته ماکارونی و چای و لازانیا .. و این چار تا شیشه سبزی خشک و ادویه، جا بشن توی کابینتهای بالایی .. من چقدر بشینم جمع و تفریق کنم و طول و عرض هر بسته را در نظر بگیرم تا خوب روی هم چفت بشن و از هر ریزه فضای موجود استفاده بهینه کنم؟ دیدهای الان کابینتت چه شکلی شده؟ نگرانم درش را باز کنم و همه محتویاتش با کله بریزن توی بغلم ..
یا این کابینت زیر سینکت .. اصلا همکاری نمیکنی .. نمیدونم موقع چپوندن قفسه مشبک بود که انگشتم زخمی شد .. یا موقع چیدن مواد شوینده ..
من که اینقدر هوات رو دارم .. من که رفتم برات سفره خوشگل گرفتم، انداختم کف کابینتهات .. من که به دیوارهات کم میخ زدم تا زخمی نشی .. تو هم هوای من رو داشته باش دیگه ..
خرجت هم زیاده آخه ..
همین چند وقت پیش اون آقا کابینت سازه اومد و قیمتی داد که نگم بهتره .. اونم چی .. وقتی نمیشه حتی باب میلم کابینت بشی .. هی گفتم آبروداری کن بذار سینک و اجاق را بکشیم اونطرفت .. هر چی متر زدیم و اندازه زدیم، نذاشتی که نذاشتی .. هی گفتم بذار جای یخچال را عوض کنیم .. آفتاب میخوره و نگرانشم .. گفتی الا و بلا همین جا کنار بالکنم باشه .. اینقدر بدقلقی کردی که ما کلا منصرف شدیم برات خرید کنیم ..
حالا که آشپزخونه شدهای یه کم دل بده به کار .. میخواستی آشپزخونه نشی و بری بشی اتاق خواب .. ولی حالا که آشپزخونه شدهای .. آشپزخونه باش .. یه آشپزخونه دوست داشتنی ..
سلام :)
قاصدک از دیروز شروع به نوشتن سفرنامه کرده .. تازه رسیده به روز قبل از آخر :)
349 تا عکس گرفته ولی کلا 10 - 15 تا عکس خوب ازش میشه استخراج کرد :/
قاصدک بدجنسانه منتظره همهتون بیاید و سفرنامههاتون رو بنویسید و سفرنامهی خودش آخرین باشه و بدینگونه در اذهان باقی بمونه ;)