دیدهای بعضیها رو ..
لباس خونه که تنشون باشه .. خودمونی و دوست و صمیمی هستن .. خودشون هم برای خودشون چای لیوانی میریزن ..
لباس اسپرت که تنشون باشه .. شاد و سرحال و پر انرژی و پر جنب و جوش و دوستانه هستن .. میتونی توی ظرفهای یک بار مصرف هم ازشون پذیرایی کنی ..
لباس رسمی که تنشون باشه .. با اتیکت و زاویه دار هستن .. خشک و عصا قورت داده .. فنجون قهوه رو به استکان کمر باریک چای ترجیح میدن .. نرم برش میدارن و اگر خانم باشن، انگشت کوچیکه دستشون را سیخ نگه میدارن و مراقبن رژ لبشون تکون نخوره .. و اگر آقا باشن .. پا روی پا میندازن و توی مبل فرو میرن و به موفقیتهای کاریشون مینازن و قهوه مینوشن ..
آدمها همونها هستن .. ولی با تغییر رنگ و جنس و دوخت لباسهاشون .. رنگ عوض میکنن .. نقش عوض میکنن .. و تو میمونی الان این آشنا که روبروی تو هست، در کدام نقش از نقشهای خودش فرو رفته .. چرا؟
خوشا به حال تک رنگهای دنیا :)
تا باری بر درخت بود .. مجال عکاسی نبود ..
حالا درخت سبکبار است و آماده خوابی تا بهار .. و ثمره یکسال عمرش در سبد ..
بفرمایید .. محصول باغچه خانه عشــــــق !
ای بمیری بِن تِن .. ای بمیری که من امروز ضعف اعصاب گرفتم ..
بس که این پسرک آقای همکار از صبح علی الطلوع کارتن و بازیهای تو رو در اشکال و صور مختلف از پدرش طلب کرد ..
من که نمیدونستم تو اصلا چی هستی .. کی هستی .. الان اسمت رو از گوگل پرسیدم و مدل به مدل عکسهای تو رو با ژستهای مختلف چید جلوی روی من و گفت بیا .. اینم BENnn 10
از اونطرف احسان امروز از دست نوه همسایه پایینی شاکی شده .. یک دختر نمیدونم چند ساله کوچولو .. با قدرت جیغ 130 دسی بل .. یعنی در این حد ..
کلا انگار وقتی ما نیستیم توی اون خونه کلی خبر هست .. و همینکه ما میرسیم .. همه خاموش میشن !!
کلا همچین زوج با اعصابی هستیم ما :))
از همین تریبون .. برای همه شما والدین محترم .. طلب صبر میکنم ..
برداشت من از چیزی که خواندم .. یک حق مسلم را از دست دادیم .. و کلی حق مسلم و طبیعی را باز پس گرفتیم ..
صبح به زور سیب سبز رو انداخت توی کیفم ..
امروز نهار ندارم .. وعده شام چُنان قاصدک سیری ناپذیری میشم که هر چی روی سفره هست را نوش جان میکنم – مؤدبانه بلعیدن – و ته قابلمه، چیزی برای ظرف غذای فردا نمیمونه .. حالا الان گشنهام اساسی .. بسته نصفه بیسکوییت کرمدار ساقه طلایی را از کیفم بیرون میارم .. تموم که شد .. میرم سراغ شکلاتهای تلخ پارمیدا .. بعد میرم سراغ بیسکوییتهای روی میز شرکت .. بعد اگر سیر نشدم و جایی شکلات و بیسکوییت دیگهای نبود ..میرم که سیبام رو بخورم :)
همچین انسان سیب دوستیام من !!