کنج ِ دنج

گاه نگار

کنج ِ دنج

گاه نگار

592


بغض دارم .. از اون روزهایی هست که بغض دارم .. غمگین نیستم .. ولی بغض دارم .. خسته نیستم .. ولی بغض دارم ..

بغض دارم وقتی یاد بعضی‌ها می‌افتم .. وقتی یاد عطر خوشبوی مرد زندگیم می‌افتم .. وقتی یکی که به حرفش ایمان دارم .. میگه عالیه .. ادامه بده .. وقتی می‌بینم خورشید، زمستون رو دست انداخته و با تمام قوا می تابه ..

بغض دارم و یک دنیا .. یا نه .. هزار دنیا .. یا .. دنیا دنیا به فرداها امیدوارم ..

بغض دارم و دلم آغوش خوشبوی شوهرم را می‌خواد .. که مثل همه این روزها .. وقتی میرسیم خانه .. قبل از اینکه پالتوی سفت و سخت را روی جالباسی آویزان کنم .. اویزان آغوشش میشم و انرژی میگیرم ..

و الان بغض دارم .. و کاسه پلک پایینم پر از اشکه و منتظرم غروب بیاد و بوی خوش عشقم برسه و دلتنگیها رو روی شونه‌هاش خالی کنم ..

.

.

یادم می‌مونه که من می‌تونم .. می‌تونم ..


برای تو که نامت محفوظ است ..


عزیزم ..

زندگی همان 4 فصل را دارد .. بهار شکوفا .. تابستان پر ثمر .. پاییز غم انگیز و زمستان سرد ..

می‌آید روزی که پنجمین فصل تو به انتها برسد .. فصلی که فقط مجالی کوتاه برای خودنمایی دارد .. و تو می‌مانی و ایمانی که خورشیدگونه  بر تو می‌تابد .. و تو می‌مانی و همان 4 فصل .. که همه نشانه‌ای از فصل یکرنگی و آرامشند ..

عزیزم ..

نفسی تازه کنی .. باز بهار می‌آید و گل وجودت شکوفه می‌زند ..

کمی بهار را کنار زده باشی خیالی نیست .. بهار منتظر مانده .. درست پشت پلکهایت .. کمی استراحت کن و بعد چشم باز کن .. بهار منتظر است ..

عزیزم ..




590


یاد سال آخر دبیرستان افتادم .. اون وقتها که تا صحبت مهاجرت میشد .. رگ غیرتم قلمبه می شد و عِرق ملی دست از یقه‌ام بر نمیداشت و میگفتم ابدا .. چطور بذارم و برم .. چرا باید برم .. بهشت برین همین جاست که زمین‌اش جلوی چشمهام گسترده شده ..

.

حالا از کجا بگم؟ که باز غرنامه قاصدک نوشت بر زبانم جاری شده .. حالا از کجای اینجا بگم .. که روحم شاد بشه ..

.

کاش حداقل زمانی از تاریخ این جا رو میدیدم .. که میگن فرهنگی بوده و ادبی .. نه این ولوله پر صدا ..

.

همین .. اگر ادامه بدم خیلی تلخ میشه ..

 



588

.

.

حتی اگر روزهای خوبی رو بگذرونم ..

حتی اگر همین حالا بتونم یک صورت پر از لبخند را به نمایش بگذارم ..

حتی اگر .. حتی ...

میشه چند دقیقه .. فقط چند دقیقه برم یه کنجی بنشینم و زانوهام را بغل کنم و کمی اشک داشته باشم؟ میشه؟ لطفا !



587



هوا محشر باشه و ..

یه جایی مثل اینجا باشه و ..


 

 

تا چشم کار میکنه .. گل باشه و ..

 




یه خونه سفید مثل این و یه میز قشنگ مثل این داشته باشیم و ..

 





روی میزمون این باشه و ..

 


 


دو تا فنجان اینجوری و ..


 



بعد از یه گپ طولانی ..


قبل از یه خواب بعد از ظهر ..


همچین دسری باشه و ..

 



نه تو غرق فکر باشی و .. نه من ..


نه تو خسته باشی و نه من ..


نه تو .. توی دلت غصه باشه و نه من ..


نه تو .. دلتنگ من باشی و نه من .. دلتنگ تو ..