آیا به بیماری خاصی مبتلا شدهام که میشه رو مینویسم میهش .. یا همیشه رو مینویسم همیهش ؟!!
.
البته بد هم نبود اگر به بیماری خاصی مبتلا میشدم* و به قول اون فانتزی نویسها در افق محو میشدم ..
.
.
.
*دور از جونم !
مهندس کامپیوتر خونه عشق، دستی به سر و روی لپ تاپ کشیده و ویندوز سون رو به اِیت تغییر داده .. این اتفاق البته دو روز قبل رخ داد .. – این رو گفتم مبادا به هوش و ذکاوت من شک کنید خدای ناکرده!!-
دیروز غروب رفتم سر و گوشی آب بدم ببینم چه خبر از اینترنت .. نشستم پای لپ تاپ .. دکمه گردالیه بالای لپ تاپ رو فشااار دارم و لپ تاپ جان ذوق زده شدن و روشن شدن .. بعدش یه صفحه ای اومد که اصلا الان یادم نیست چه شکلی بود .. بعدش همینجوری ماوس رو تکون دادم و صفحه رو کلیک بارون کردم، تا مثل گوشی های سونی اریکسون – البته از ساختار بقیه هند ست ها بی خبرم !- کلی پنجره جلوی چشمم هویدا ! شد که زیر یکی از اونها – یا شاید هم روش، یادم نیست- نوشته بود دسکتاپ .. روی دسکتاپ کلیک کردم و تازه یک صفحه آشنا جلوی چشمم باز شد .. همون صفحه دوست داشتنی که قبلا هر روز بدون دردسر می دیدمش .. مودم را روشن کردم و رفتم بگردم ببینم از کجا کانکشن رو باید فعال کنم و برم اینترنت ـ هاهاها ـ .. ماوس را سمت چپ صفحه نمایش بردم و باز یک ستون ظاهر شد که روی یکی از اونها که کلیک کردم صفحه فایر فاکس باز شد و اینترنت فعال شد !!!!!!!! جل الخالق .. دیگه از اون پنجره قدیمی که یوزر و پسورد رو سیو شده داشت، و باید منتظر مدل به مدل پیغامهاش می موندی خبری نبود .. خلاصه رفتم و گشتی توی نت زدم و خواستم به سلامتی لپ تاپ رو خاموش کنم و برم سراغ کار و زندگیم.. آقا من این صفحه رو زیر و رو کردم ولی هیچ جا شات داون ندیدم .. یعنی هیچ جا ها .. این شد که لپ تاپ رو به حال خودش رها کردم تا خسته بشه و به حالت استند بای بره و یا بالاخره همون مهندسی که ویندوزش رو تغییر داده بره به دادش برسه ..
بامزه اینجاست وقتی احسان گفت ویندوز رو تغییر داده اول از همه ازش سوال کردم کنترل پنلش کجاست ؟!! – کجاست الان اون آیکون ِ قاصدک عینک به چشم ِ گل به سر –
.
خلاصه باید برم بشینم ببینم حرف حساب این ویندوز اِیت چیه!
همین چند ساعت قبل برای فردا مولودی دعوت شدم .. خیلی زیاد خوشحالم .. بعضی دوستان و همکاران سالها قبل را بعد از چند سال دوباره می بینم ..
آخرین دور هم بودنمان چند روز بعد از عروسی ما بود .. و بعد از این سه سال و نیم برای این دیدار ِ دوباره هیجان زده ام ..
از وقتی دعوت شدهام تا همین الان توی ذهنم چند دست پیراهن و دو دست بلوز و شلوار و سه دست دامن و بلوز پوشیدهام و تست کردهام .. و نیم نگاهی هم به کت و دامنهام داشتهام .. توی ذهنم با صندل مشکی و صندل سفیدم راه رفته ام و کیفهای مدل به مدل دست گرفتهام و خط چشم سیاه یا قهوهای کشیدهام و بعد که بهم نیومده پاکشون کردهام .. رژلب قرمز پررنگ و صورتی دخترانه را تست کردهام و مانتوی بلند و کوتاه پوشیدهام و توی تصورات و تخیلاتم چرخی هم زدهام .. و در تصوراتم همه چیز خوب پیش رفته بجز ... ـ قاصدک که در تصوراتش غرق شده و شما را با خود به گذشته میبرد ـ
الان که فکر میکنم .. می بینم هر بار .. یعنی بعد از هر بار که هفتهای پر خوراک را از سر میگذرانم و به هیچ خوراک پرکالری ای نه نمیگم و سایز خودم را ارتقاء میدم و پهلوهای مبارکم از خط قرمز رد میشن .. یهویی یا به میهمانی دعوت میشم و یا مهمان خواهم داشت ..
هر بار تارهای نازک ابروهام در بدترین شکل چیدمان خودشان قرار دارند .. یهویی به میهمانی دعوت میشم یا میهمان خواهم داشت ..
و هر بار ریشههای موهام بیرون میزنن و رنگ واقعی خودشان را به رخ میکشن .. یهویی به میهمانی دعوت میشم یا میهمان خواهم داشت ..
و در آخر .. هر بار چند جوش محترم روی پیشانی یا گونهام سبز میشه .. یهویی به میهمانی دعوت میشم یا میهمان خواهم داشت ..
یادم باشد ورژن جدید قانون مورفی را به نام خودم ثبت کنم ..
.
الان میدونم خیلی دیر دعوت شدهام .. ولی چون خودم به این دور هم بودن نیاز دارم و چون میدونم صاحب مجلس بسیار دوستم دارد و به دلایلی این دعوت دیر انجام شده و من هم متقابلا بسیار دوستش دارم .. ناز نمیکنم و ایشالا خواهم رفت ..
یکسال گذشت .. از آن پنجشنبه ای که با کاسه ای آب .. و قرآن به دست .. بدرقه ات کردم .. بغض و اشک را پنهان کردم و بعد از رفتن تو در آغوش تنهایی فرو رفتم ..
یکسال گذشت .. از شروع ان روزگار .. که تلخی بعضی روزهایش هنوز زیر دندانم مانده ..
یک سال گذشت .. گذشتنی که باورش نمیکنیم .. اما گذشت ..
و تو به پاس یک سال صبوری و خدمت ارزنده ات .. امروز به عنوان نفر نمونه تشویق میشوی و جایزه میگیری ..
و من .. باز غرق در غرور افتخار آفرینی تو میشوم .. مرد نمونه من ..