-
497
10 تیر 1392 08:50
یه روزی زیر گنبد نیلی بود یه گلدون تنهای تنها خالی بود جای گل توی قلبش لونه داشت تو سینش غم دنیا حالا غصه و غم دیگه رفته بازم اومده عطر بهارون چونکه غنچه پاکی نشسته میون دل تنهای گلدون گل من گل من تویی جلوه پاک بهارون گل من گل من منم گلدون و تو گل گلدون گل من تو قلبم شده غنچه عشق تو مهمون گل من نکنه که تو چیک چیک...
-
496
10 تیر 1392 08:21
یک لیست بلند بالا نوشته ام برای مایحتاج مورد نیاز ماه رمضان ! یه چیزی ! مایحتاج مورد نیاز به نظرم تکرار مکررات ِ .. مایحتاج یعنی ”آنچه مورد نیاز است” و نمیدونم چرا بعدش یک ”مورد نیاز” دیگه میاریم .. شاید برای محکم کاری ! خلاصه .. لیست بلند بالای فریزری و یخچالیم رو آماده کردم و بهش چشم دوختم .. از انواع سبزیجات تا...
-
495
9 تیر 1392 12:05
... هیچی .. یه هیچیی ِ پر از همه چی .. .
-
494
4 تیر 1392 07:46
آیا به بیماری خاصی مبتلا شدهام که میشه رو مینویسم میهش .. یا همیشه رو مینویسم همیهش ؟!! . البته بد هم نبود اگر به بیماری خاصی مبتلا میشدم* و به قول اون فانتزی نویسها در افق محو میشدم .. . . . *دور از جونم !
-
493
2 تیر 1392 10:09
مهندس کامپیوتر خونه عشق، دستی به سر و روی لپ تاپ کشیده و ویندوز سون رو به اِیت تغییر داده .. این اتفاق البته دو روز قبل رخ داد .. – این رو گفتم مبادا به هوش و ذکاوت من شک کنید خدای ناکرده!!- دیروز غروب رفتم سر و گوشی آب بدم ببینم چه خبر از اینترنت .. نشستم پای لپ تاپ .. دکمه گردالیه بالای لپ تاپ رو فشااار دارم و لپ...
-
492
1 تیر 1392 15:17
همین چند ساعت قبل برای فردا مولودی دعوت شدم .. خیلی زیاد خوشحالم .. بعضی دوستان و همکاران سالها قبل را بعد از چند سال دوباره می بینم .. آخرین دور هم بودنمان چند روز بعد از عروسی ما بود .. و بعد از این سه سال و نیم برای این دیدار ِ دوباره هیجان زده ام .. از وقتی دعوت شدهام تا همین الان توی ذهنم چند دست پیراهن و دو دست...
-
491
1 تیر 1392 11:58
یکسال گذشت .. از آن پنجشنبه ای که با کاسه ای آب .. و قرآن به دست .. بدرقه ات کردم .. بغض و اشک را پنهان کردم و بعد از رفتن تو در آغوش تنهایی فرو رفتم .. یکسال گذشت .. از شروع ان روزگار .. که تلخی بعضی روزهایش هنوز زیر دندانم مانده .. یک سال گذشت .. گذشتنی که باورش نمیکنیم .. اما گذشت .. و تو به پاس یک سال صبوری و...
-
490
29 خرداد 1392 08:43
-
489
28 خرداد 1392 10:10
خاطره ساز روزهای نوجوانیام .. خالق فاختهی زخم خوردگان تقدیر .. خالق پنجره، اتوبوس، بازگشت به خوشبختی، تاوان عشق .. یادت گرامی .. فهیمه رحیمی درگذشت ...
-
488
26 خرداد 1392 07:18
.. و من هم یکی از آن 18613329 نفر بودم .. که بیشتر از اینکه به او رای دهم .. به از خودگذشتگان در برابر او و برای او .. و به حامیان او رای دادم .. . به امید وقوع هر آنچه در خور شأن ایران و ایرانیست .. به امید وقوع هر آنچه عطر و بوی احترام و امنیت و آرامش و دوستی و آشتی دارد .. به امید وقوع بهترین ها ..
-
487
25 خرداد 1392 06:55
بغض راهی برای رد شدن نفس نگذاشته بود .. چند بار برگه را باز کردم و دوباره خواندم و باز برگه را تا زدم .. وجودم بین دو احساس متضاد له شده بود .. برگهام را به خدا سپردم و در صند.و.ق انداختم .. حالا من مانده ام و وجدانی که نمیدانم باید راحت باشد .. یا ناراحت .. این سندی باشد .. میان من و خدایم .. که یا به خودم و...
-
486
22 خرداد 1392 09:40
-
485
21 خرداد 1392 13:39
تردید یعنی همین .. که بیایی و بگویی نمیدانی جمعه انگشت سبابه ات را رنگ میزنی .. یا نه ! . که نمیدانی اینبار بازیگر کدام نمایشنامه ای .. که ندانی دوست تر داری تماشاچی بمانی .. یا گوشه صحنه بازی کنی .. که همان ته مانده امید، دست به دامان افکارت شده باشد .. و بگوید ”بیا” .. شاید .. شاااااااااااااید تغییر در راه باشد .....
-
484
20 خرداد 1392 14:53
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA میدونی عمرم! میدونی دلم الان به چی خوشه؟ ساعت بشه 4:30، و نذارم بشه 4:31 و از شرکت بزنم بیرون و برم خونه مامی اینا .. آجی گفت ماکارونی پخته و سالاد حاضره و بستنی هم هست .. برم و لباس راحتی بپوشم و تی شرت قرمز رنگ تو رو از تن در بیارم و بشورم ..برای فردا .. که باز وقتِ...
-
483
20 خرداد 1392 11:41
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA نمی شود که نمی شود که نمی شود .. دست روی صفحه کلید میگذارم و کمی می تایپم و می شود جمله .. ولی چندان خواندنی نیست .. بعد دست روی بَک اسپیس! میگذارم و کلمات به هم زنجیر شده را به دیار باقی می فرستم .. ولی باز دلم تایپیدن میخواهد .. تا یک پست پر نشاط بشود سر فصل کنج ِ دنج...
-
482
19 خرداد 1392 13:10
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 ایمیلم را که چک میکنم می بینم از یک خبرنامه ایمیلی آمده .. خبر از یک جوان موفق ایرانی .. یکی دیگر از جوانان موفق کشورم .. مـریم مــیرزاخانی .. اخرین سطرها را که میخوانم بغض گلویم را می بندد .. مریم از بازماندگان سقوط اتوبوس دانشجویان شریف است .....
-
481
18 خرداد 1392 09:24
-
480
13 خرداد 1392 12:31
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 دست خودم نیست .. دیروز رفته ام آرایشگاه و کمی ابرو برداشته ام و کمی ابرو روشن کرده ام .. و سر و صورتی صفا داده ام .. الان از زیبایی خودم دارم بال در میارم .. هــــــــــــــــورا ااا به خودم .. چشمهام براق شده ان و می درخشن .. یه کمی هم شیطون شده...
-
479
12 خرداد 1392 10:07
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 از صبح هزار موضوع عوض کرده ام تا انگشت به کیبرد بشم و چیزی ثبت کنم .. از سوسک متوسط کف آشپزخانه که داشتم توی ذهنم می بافتم بیام و بگم : ببین سوسک کوچولو .. نمیدونم چرا با دیدنت جییییییـــــــــــــــــــــــــــغ نمی کشم و شهر رو به هم نمی ریزم و...
-
478
9 خرداد 1392 09:29
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 میدونی قاصدک! باید باور کنی از یه جایی به بعد .. حتی تجسم خلاق هم به کارت نمی یاد .. حتی ریز ریز برنامه ریزی هات .. باید از یه جایی به بعد .. خودت را پرتاب کنی در دل حادثه .. ولی تو هنوز .. لبِ حادثه ایستاده ای و هی دستهات رو عقب و جلو می بری و...
-
477
6 خرداد 1392 11:09
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 تا حالا کیک تولد پختین؟ مثلا برای مامانتون .. یا باباتون .. یا برای همسر عزیزتون .. خب من این شانس رو داشتم .. 3 خرداد تولد مامان عزیزم بود .. از یکی دو روز قبل فکرم رفت سراغ تهیه کیک تولد .. مامی سایت و وب شف طیبه عزیز شده بودن پاتوق قاصدک قناد...
-
476
5 خرداد 1392 11:52
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 هنوز وقت نهار نشده .. ولی به روی خودم نمی آورم .. ساعت را نادیده می گیرم و می روم تا ظرف غذایم را از یخچال بردارم .. تا غذایی گرم کنم و تنوعی ایجاد شود .. عصبانیتم بخوابد .. ظرف را که در دست میگیرم مچم خم می شود .. نادیده میدانم تمام گوشت های...
-
475
5 خرداد 1392 10:52
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 من اهل ِ این کار نیستم .. من مال ِ این کار نیستم .. من اونی نیستم که باید .. من ادم ِ اینطور کار کردن نیستم .. من این روزها رو عوض میکنم .. من .. من ......... من .. الان .. فقط ناچارم .. . کاش دوستی بیاید .. سر بر شانه اش بگذارم و زار بزنم .....
-
474
4 خرداد 1392 13:04
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA زود می گذرید ! دارید زود می گذرید .. روزهای شیرین جوانی ام ! دست و پایم را تار ِ چسبان ِعنکبوت ِ بی انگیزه گی بسته است .. و هزار پیچ چرایی دست از سرم بر نمیدارد .. این بار اما .. منتظر گذشتن این روزها نیستم .. تلخ ترین انتظارها را، انتظار برای زودتر گذشتن روزگار جوانی ام...
-
473
2 خرداد 1392 06:46
هنوز غرق در داستان فیلم باشید و همراه با همسرتان .. نرم و آهسته از خروجی سرسره مانند پردیس ملـت سُر بخورید و بیرون بیایید و ببینید آفتاب و نم باران و بهار چه سورپرایزی برایتان مهیا کرده اند .. عیش فیلم دیدنتان تکمیل می شود .. حوض نقاشی .. ساده بود .. شاید به خاطر سادگی شخصیت هایش .. دوست داشتنی و زلال بود .. شاید به...
-
472
31 اردیبهشت 1392 09:45
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 هی ! خوشتیپ .. میتونی اون اسپری ات رو برداری بری یه گوشه بزنی به خودت .. نه که فیسسسس فیسسسس پشت میزت به خودت اسپری بزنی و دو ثانیه بعد بو تمام شرکت رو برداره .. شاید یه بنده خدایی از اون بو دلش به هم بپیچه .. یا حساسیت داشته باشه .. هی ! خوشتیپ...
-
471
30 اردیبهشت 1392 07:15
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 میدونی عشقم ! .. درست وقتی من جلوی سینک ایستاده بودم و برنج خیس می کردم .. درست وقتی تو، چهار زانو رو به روی تی وی نشسته بودی و بساط باقالی جلوی روت پهن بود .. همون وقتی که ما، هر کدوم یه گوشه از کار خانه عشق رو دست گرفته بودیم و من بلند بلند حرف...
-
470
29 اردیبهشت 1392 07:01
صبح باشه و چیز خاصی همراهت نباشه و گرسنه هم باشی و یه حس مرموزی بهت بگه از این گرسنگی جان سالم بدر نمی بری و وقت هم داشته باشی تا سوپر هوار متر اونطرف تر بری، میشه: تازه این نتیجه انتخاب از سر ِ حماسه اقتصادی هست و تو در طول این انتخاب، حواست بود به اندازه قوت امروزت خوراکی برداری .. و چند تایی کیک خوشمزه شکلاتی...
-
469
26 اردیبهشت 1392 09:08
-
468
25 اردیبهشت 1392 07:02
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 با وسواس وسایلت رو جمع می کنی و می چینی توی کیف دستی بزرگت .. مانتو و شلوار و مقنعه سورمه ای رنگ را اتو کشیده ای و روی مبل، نرم و آرام رها کرده ای تا صافی اش رو چیزی خط خطی نکنه .. توی کیفت چند تایی کیک و بیسکویت هم هست .. که با وسواس و سلیقه...