کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

732

چرخیدم سمت گوشیم و صفحه ش را روشن کردم و دیدم نوشته 3:56 دقیقه ..

.

فقط وقتی از شب قبل یه خورشت سبزیجات بار گذاشته باشی و زیرش شعله پخش کن گذاشته باشی تا آبش ورنچینه و حسابی جا بیفته و برنج خیس کرده باشی  و .. ساعت 1:42 دقیقه از سوزش معده بیدار شده باشی و تا آشپزخانه رفته باشی و یه قرص رانیتیدین را به سختی قورت داده باشی و باز خوابیده باشی و ساعت 2 نیمه شب بیدار شده باشی کشان کشان خودت را پای اجاق برده باشی تا زیر قابلمه ی برنج را روشن کنی تا برای سحری آماده بشه و 10 دقیقه بالای سر قابلمه ی برنج ایستاده باشی تا به جوش بیاد و بتونی دم بذاریش و باز از سوزش معده به خودت پیچیده و تابیده شده باشی و به سختی خوابیده باشی و ساعت 3:15 بیدار شده باشی و فکر کرده باشی میتونی هنوز یک ربع دیگه بخوابی و ..... باز ..  چشمهات باز شده باشن و دیده باشی ساعت موبایلت میگه عزیزم 3:56 دقیقه هست ...... می تونی درک کنی چه حااااااالی داشتم ..

مثل فنر از جا بلند شدم و یه بشقاب کوچولو غذای تازه و گرم برای همسر کشیدم و همسر پارچ را پر از آب کرد و یه لیمو داخلش چکوند و من از ترس سوزش معده فقط آب و لیمو خوردم و بعد غش کردم تا 6 ..

تنها چیزی که خوشحالم کرد .. بشقاب خالی همسر بود .. وقت اذان صبح .. 

الهی توی این روزها در کنار تمرین برای نخوردن و نیاشامیدن .. تمرینهای مهمتری هم انجام بدیم ..


خدا از همه قبول کنه الهی ..



..... دیروز بعد از ظهر رفتیم سینما .. نهـــنگ عــنبـ..ـر .. حاضرم فقط به خاطر اون سکانس قرار رویا و ارژنگ باز برم سینما و 100 دقیقه فیلم را دوباره ببینم .. بس که با ریتم راه رفتن رویا و فیگورهای ارژنگ و نوع نگاه هاشون به هم و موسیقی یکی از آهنگ های شهــره به وجد آمده بودم و از ته دل می خندیدم :))))