کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

...

خدایا خیلی باحالی :)))

طرف پول و کارت ماشین رو آورد ..



437

هیجان زده ام .. شاید هم وحشت زده .. انگار تولد یک نوزاد را به انتظار نشسته ام ..

.

چون بنده با این سطح دانش ادبی و سواد هنوز متوجه منظور دولت نشده ام :

نگاه 1:

همه چیز این دولـ........ـــت و مسئولین مملکـ.......ــت به کنار .. این پایبندی به قوانین و برنامه ریزی صحیح و اصولی به یک کنار دیگه ..

من هنوز مانده ام چه قدر تدبیر ! چقدر مدیریت ! آخه چقدر سخت کوشی .. یعنی چقدر واقعا !!

سی اُم تعطیل رسمی اعلام نشد .. دوستان و عزیزان دولتی که از تعطیلی استفاده کنند از ساعات اضافه کاری شان مستهلک می شود !!!!!!!!!!! ای خدا .. کرمت رو شکر ! آخه این چه مدل بیانیه صادر کردنه .. چرا ما یه جور می نویسیم .. یه جور دیگه صحبت می کنیم .. یه جور دیگه بیانیه صادر می کنیم .. این مستهلک یعنی چی در واقع؟؟ چرا فکر می کنیم هر چی پیچیده و نفهمانه حرف بزنیم بهتره ..

لُب بِ –باز این تشدید گم شد- کلام اینکه جماعت اگر سی اُم سر کارهاتون نباشید مرخصی براتون رد میشه .. تازه این نظریه فقط مربوط به دولتی هاست .. خصوصیها خودشون می دونن و رؤساشون .. والسلام ..

فقط مونده ام کل سال چه گل رُزی به سر خودمون زدیم که اون چند ساعت مونده به ته سال .......

این همه بین التعطیلین بی هیچ ادا و اصولی تعطیل اعلام شد ..

کلا ماجرا خیلی جالبه .. احتمالا برنامه شرکت ما این خواهد بود که هر کی مایل هست مرخصی رد کند و هر کی مایل نیست چند ساعتی سر کار باشد!! و بعد دم سال تحویل مرخصی ساعتی رد کند و برود که برود .. البته مقصر اصلی 92 هست که اینقدر بی برنامه وسط یک روز کاری خودش را تحویل ملت می دهد ..

نگاه 2:

عزیزان .. دلاوران .. سخت کوشان .. تعطیلی سی اُم بر شما مبارک باد ..

این جانبان خانواده را به صرف نهار و نشستن پای هفت سین 92 به خانه عشق دعوت نموده اند و تا همین چند ثانیه پیش تصور می کردند که سی اُم تعطیل نیست و کلی تصمیم گیرندگان را مورد تفقد قرار داده بودند ..

.

الان رسما من می تونم اخراج باشم .. چون همه حق و حقوقم پرداخت شد و قراردادم تا تاریخ 30/12 پابرجاست .. چقدر هیجانات زندگی ام زیاد شده اند .. یادمه دوستی جایی کار می کرد که هر سه ماه یکبار قراردادشون تمدید می شد .. یک ماه اول بعد از تمدید قرارداد همه چیز خوب بود و گل و بلبل و سنبل بود .. وای از شروع ماه دوم .. که من بودم و دوستم و آه و فغان او که اگر تمدید نشه چی میشه و چه کنم و .. و این ماجرا چند سالی ادامه داشت ..

.

محموله لباس های دوخته شده رسید .. حس خوبیه وقتی در کیسه را باز می کنی و می بینی یک مانتو هم کنار بقیه لباس ها هست .. – حتما در جریان مثنوی این دوخت و دوز هستید .. تیر ماه پارچه ها را تحویل دادم به فامیل دور و حالا این پارچه ها تبدیل شده اند به یک دست کت و دامن بسیــــــــــــــار زیبا و شیک و ناز نازی .. و یک عدد کت تک که به دلیل نوع و رنگ و طرح پارچه به تونیک شبیه تر است و یک عدد مانتوی اسپرت خنک با رنگ های سبز و آبی و جینگولی .. که این آخری رو اصلا یادم نبود -


436

اتفاقات عجیب تمامی ندارند .. نوشتن برایم سخت شده .. بیشتر دوست دارم بوی بهار را نفس بکشم و رویا ببافم .. دوست دارم به پنجره نیمه باز اتاق خانه عشق فکر کنم و نسیم ملایمی که هر شب شامه ام را پر می کند .. و حس سبکبالی ای که نصیبم می شود .. از بعد از آن برف سنگین و ظهور بهار .. کشف کردم خوابهایم رنگی ترند وقتی لحاف را تا زیر گلویم بالا می کشم و دماغم را در راستای قسمت باز شده پنجره می چرخانم و می خوابم .. درست از وقتی برای عشقم به این کشف اعتراف کرده ام، سر خوابیدن کنار پنجره ماجرا داریم :))

91 با بی حالی تمام می شود و هنوز کارها ناتمامند .. کیسه آرد نخودچی و قالب های متنوع روی پیشخوان آشپزخانه معطل خریدن پودر قند مانده اند .. کاغذ روغنی هم باید تهیه شود .. و کمی خلال پسته .. اجازه هست تحریم را کمی دور بزنم و یک مشت خلال پسته بگیرم ؟؟

91 با بی حالی تمام دور می شود و تازه دیشب یک کارتن بزرگ کتاب از انباری به گوشه خواب شماره 2 منتقل شده ..

91 با بی حالی تمام دور می شود و هنوز دستگیره جدید برای کابینت های آشپزخانه خریداری نشده ..

91 با بی حالی تمام دور می شود  و هنوز قاصدک و همسرش برای خودشان خرید نرفته اند .. چون هر بار میخواهند به خرید فکر کنند یک چاله سر باز می کند و پولها را می بلعد ..


نه !


تا اینجای پست را دوست نداشتم .. انگار 91 که با بی حالی تمام دور می شود من هم با بی حالی تمام می نویسم .. پس :

وااااااااااااای !! سبزه ها هنوز سبز نشده ان .. فقط یه کوچولو توک سبز رنگ از عدس ها بیرون زده و گندم ها هم هنوز در خواب خوش زمستانی غرق اند ..

هنوز حتی یک عدد شیرینی نپخته ام .. لوازم قنادی ها آب شده اند و رفته اند زیر زمین .. امروز که به سلامتی صورتم را به پیشواز بهار می برم کاغذ روغنی و مهر و شکلات چیپسی هم می خرم ..

دریغ از خرید یک جفت جوراب .. البته اگر محموله لباس ارسالی از طرف فامیل دورمون را به حساب نیارم .. محموله ای که نمیدانم دقیقا غیر از یک کت و دامن و یک تونیک چه لباس اضافه ای داشته که به نظرم مبلغ دوختش اینقدر شده .. باید تا شب صبر کنم ..

این قلدر رو می بینید .. عااااااشقشم .. فعلا مشتری نداشته و همچنان کنار سفره هفت سین، همراه با ما 92 را تحویل می گیره ..

روز 29 ام موهای مبارکم را به دست دختر خاله .. مامان چشم مشکی .. می سپرم .. با دلی آرام و – توکل به خدا- قلبی مطمئن !!

هــــــــــــــــــیچ برنامه ای برای سفر نداریم .. گویا بی برنامه تر بهتر ! یه وقت دیدید کل ایران رو گشتیم .. یا فقط پا روی پا انداختیم و تخمه جابونی و آفتابگردان خوردیم و چشمهامون رو با تی وی در آوردیم ..

ولی نه .. من میخوام بزنم کمر چند صدتایی لغت زبان رو بشکونم .. فعلا جی برگ ها آماده نشسته ان تا قاصدک خانوم با خط خوشش روی اونها بنویسه و استارت بعضی چیزها زده بشه به امید خدا ..

من این اواخر 91 کشف کردم خیلی دختر خوبی ام !! چون اصلا انتظار عیدی گرفتن از احسان رو ندارم .. اصلا نگران نیستم چی قراره عیدی بگیرم .. و اصلا به روی خودم نیاورده ام که احیانا باید عیدی بدم .. نگران نیستم کی کجا میریم .. کی چیکار می کنیم .. هر چه پیش آید خوش آید ..

لبـــــــــــــــــــــــــــــــخــــــــــــــند !!

 

.

این پست به عشق اطلسی جانم اینجا نصب شد .. چون خودم حس نوشتن نداشتــــــ-م !!


435

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

434


بدون شــــــــــــــرح!