کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

...

آفرین به آمارین ..

جایزه تیزهوش سال به آمارین می رسه ..

البته در علم ریاضی ثابت شده بعد از 409 می رسیم به 500 :)))))))))))))

گفتم چقدر زود تعداد پست هام شد 500 تا ها :))))

.

الان واقعا من چی فکر می کردم که اینطوری شماره پست گذاشتم ؟؟؟؟

تا فردا به همین شکل می مونه که دوستان قاصدک انیشتین رو بهتر بشناسن به سلامتی :)))))

411

هی یادم میره کمرم درد می کند .. پای راستم را می اندازم روی پای چپم، یا پای چپم را می اندازم روی پای راستم، عصب متصل به زانو و کمرم کش می آید و تنم ضعف می کند .. تا چند روز دیگر اگر به همین منوال زندگی کنم تبدیل به یک حجم با زاویه شکست 90 درجه خواهم شد ..

.

مجموعه ورزشی نزدیک خانه استخر هم دارد .. احساسم میگفت باید محیط تمیز و مرتبی داشته باشه .. با استناد بر این احساس دیروز تا دم در ورودی استخر رفتیم و بعد به دلیل عدم رعایت تساوی حقوق خانم ها و آقایان عصبانی شدم و برگشتیم .. داستان این بود که آخرین سانس مخصوص خانمها 16-17:30 و آخرین سانس مخصوص آقایان 20:30-22 بود .. آخه تا این حد !!!! .. ضمن اینکه مجموعه خانمها و آقایان مشترک بود .. من همینطوریش استخر نمیرم چه برسه با این وضع ..

.

روزها می گذرن .. حتی برای این گذر، گاهی از هم سبقت می گیرن و به هم تنه می زنن .. گاهی حس می کنم باید کفش های ورزشی ام رو بپوشم و هم پای زمان بدوم ..

.

الان یه سر رفتم به کتری پر سر و صدای روی اجاق بزنم .. طرف راست بدنم خورد به میز .. کمی جلوتر گل سری که به موهام زور می گفت و روی شالم آویزانش کرده بودم خورد به ورودی آشپزخانه .. و وقتی به سلامتی رفتم و برگشتم و خواستم روی صندلیم بشینم، صندلی با شدت سُر خورد و رفت کوبیده شد به کمد :)))))

.

دو روز قبل یک نیمچه سفر نامه نوشتم و گذاشتم روی سیستم بمونه تا کابل دوربین رو پیدا کنم و کمی عکس اینجا آویزان کنم .. بعد از نوشتن پست مربوط به حقوق و اضافه کاری گویا خیلی حرصی بوده ام، اون نوشته رو هم حذف کرده ام .. حالا موندیم بی سفرنامه و بی کابل دوربین .. حالا اگر دری به تخته خورد و معجزه هنوز هم حادث شد و کابل دوربین به خودی خود پیدا شد .. چند تا عکس از طبیعت میذارم :))

.

الان این تیکه پاره هایی که به هم دوخته ام و اینجا پهن کرده ام شد پست امروز من .. که اگر به ذهن سیالم اجازه بدم تا چند صفحه همینطور به حرف بافی ادامه خواهد داد .. پس سلام ! صبح ندمیده تان بخیر .. پا شید دم عیده کلی کار داریم :))


410

عشق روزهای اول زندگی پر سر و صداست .. بعضی می گفتند وارد زندگی که بشی همه چیز فرق می کنه و من لجوجانه از این تعبیر دوری می کردم .. ولی حالا ..


سه سال و سه ماه از آن روز سرد پاییزی دور شده ایم .. از آن روز سپید پوشی من .. از آن روز شاه دامادی تو .. روزهای اول همه  اولین هایی که با تو تجربه می شد تند و تیز و شیرین بود .. حتی تنها با تو سفر کردن .. به لطف شناسنامه ای که سر دفتر خوش ذوق به زیبایی نام تو را در آن ثبت کرده بود .. هم خانه شدن .. در خانه بنفش و صورتی رنگمان ..


می دانی .. دیروز دلم هوای پنجره گرد آشپزخانه را کرده بود .. که رو به قدم های تو باز می شد .. شاید نگفته بودم بارها راس ساعت مشخصی طپش قلبم را بین دستهایم می گرفتم و پشت پنجره رسیدنت را به انتظار می نشستم .. عجیب است .. انگار کلماتم هم بار هیجانم را نمی کشند .. از پیچ کوچه که می گذشتی نگاهم روی تو سُر می خورد .. من بودم و آن شهر و تو .. و اشک های پنهانی آن دوران ..

گاهی به چشم هایم حق می دهم .. و به خطوط ریز زیرشان ..


من عاشق با تو ”اولین” ها را تجربه کردن ام .. تقومی هزار مناسبتم از تمام اولین هایی که با تو شکل گرفت .. ولی این روزها گنگ ام .. این روزها احساسم را از زیر دلم بیرون می کشم .. این روزها شاید آن خوابی که برای هر زندگی دیده اند تعبیر شده .. شاید احساس عاشقانه در عمق ما فرو رفته .. نه جوششی از آن مشهود است و نه حبابی .. این روزها من آن همراه تو ام که با نگاهی بی مورد از غریبه ای، چنگالهای خشمم را در چشم خصومتش فرو می کنم .. این روزها من آن نیلوفرم که بر گرد حضورت می پیچم و تو را در صندوقچه گنج های آسمانی ام محفوظ و مخفی نگه می دارم .. این روزها من از عمق عشقم با تو عاشقی می کنم .. این روزها نه ان شور سال اول را دارد و نه آن سر و صدای روزهای اول را .. کاش اینهمه ترسو نبودم .. با تو از این روزهایم می گفتم .. این روزها وقتی دست راستم را روی دست چپت میگذارم .. پوستت نیست که لمسش می کنم .. جان جاری در وجودت زیر احساسم قابل لمس است .. این روزها عجیب است .. این روزها باید در من حل شود تا بدانم چیست ..

دلم برای روزهای اول تنگ می شود .. ولی نمی خواهم برای این دلتنگی در گذشته بمانم .. شاید عشق ما دیگر جوانه ان روزهای اول نیست .. درد قد کشیدن ان را ما هم به دوش می کشیم ..

خواستم بدانی این روزها جور دیگری دوستت دارم .. یک جور بزرگانه .. خواستم بدانی این روزها دلم به حجم ثانیه های با تو بودن خوش نیست .. دلم به عمق لحظات حضور تو گرم است ..

خواستم بدانی این روزها .. روزهای عجیبی است .. روزهای اولینی از یک تجربه تازه .. همسفر عزیزتر از جانم ..

 

 

409

نمی خوام نالان به نظر برسم .. ولی در واقع الان خسته و عصبی ام .. حقوق این ماه بعد از کسر اقساط وام و صندوق به قدری خنده دار شده که می تونم نیم ساعت به مبلغش نگاه کنم و بخندم .. کاری به دل خودم ندارم .. بی نوا دل بانک ها و موسسه هایی که چشم به پرداخت اقساط دوخته ان ..

مسخره اینکه بعد از این مدت کار کردن اینجا نمی دونستم اضافه کاری صبح مفهومی نداره و نزدیک 17 ساعت زود آمدن من و کار کردن دود شد و رفت هوا .. مهم نیست .. میذارم به حساب استفاده از اینترنت در طول روز .. ما حقوق حلال می گیریم اینه وضع و اوضاع اعصابمون .. چه برسه به ...

خدایا .. این قطره چکان ما را پر کن .. ما صدامون در نمیاد .. باغچه ها رو دریاب ..

می دونم که از همین گوشه و کنار عید پر نعمت و پر رونقی برامون می سازی .. خیلی منتظرم دوستت دارم خدای من

.

این روزها هر صبح با همسرم میام شرکت .. شده ساعت 6:15 هم رسیده ام –زهرا به یاد تو هم بوده ام- ولی از ساعت 7 کارت می کشیدم که مبادا بی جهت اضافه کار بگیرم .. نگو کلا بی جهت دچار عذاب وجدان بوده ام .. بعد از این با خیال راحت صبحانه هم خواهم خورد .. تازه شاید برم توی محوطه سبز این روبرو پیاده روی هم کنم .. دیگه ساعتی 4040 اضافه کار که این حرفها رو نداره ..

الان درست همین الان یه کم گریه ام گرفته ..


408

مدتی بود به شوخی و خنده هر کالایی گرانتر می شد می گفتیم از سبد کالای خانواده حذفش می کنیم ..

.

در راه شمال بودیم .. همینطور که نگاهم را روی طبیعت یخ زده می لغزوندم، یادم اومد که بگم :

+ راستی فدایی! می دونی این مرغی که میگن توی شهروند و نمایشگاه مصلی کیلویی 5100 تومنه جریانش چیه؟؟

: نه .. چیه؟

+ مرغ منجمد وارداتی !! من که اصلا میل ندارم بخریم .. همین مونده بود مرغ منجمد وارداتی بشه کیلویی 5100

: خب به سلامتی سبد هم خالی شد و می تونیم بفروشیمش :))))))))))))))).......

ثانیه ای بعد من بودم و صدای خنده هام و نگاه شیطون عشقم ..


یعنی من عاشق این نکته گویی های تو ام عزیزم ..


.

کابل دوربین ما رو ندیدین؟؟ فک کنم گم شده :))