روزهای خسته ای را می گذرانم ..
روزهای تمام کردن ته مانده ی کارها .. پرینت نگرفته های "باشه برای فردا" .. آرشیو نکرده های "بذار سرم خلوت تر بشه، بعد" ..
پرینت میگیرم و بایگانی را کامل میکنم .. فایلها را دسته بندی میکنم .. سوراخ سنبه های میز و کشوها را می گردم مبادا چیزی از چشمم دور بماند .. بطری های خالی شربت را بر میدارم .. و همه چیز را مهیا میکنم برای نبودنم ..
نمی شود در آن ِ واحد چند جا باشی .. نبودنم در اینجا را پر رنگ میکنم تا بودنم در جایی دیگر بیشتر به چشم آید ..
به امید خدا ..
دقیقا بدنت در کجا پررنگ تر بشه اونوقت؟بیشتر باش .دلتنگت شدیم دختر
وای شقایق .. چقدر تو ماهی