کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

772

صفحه خبر را می بندم .. یک صفحه باز میکنم و با خودم فکر میکنم عیبی نداره اگر بعد از پست قبل الان در مورد این چیزها بنویسم؟ و به خودم میگم نه .. عیبی نداره ..

در مورد 3 نفر از مددجوها نوشته بود .. و افراد خیری که به اونها کمک میکنن .. گاهی فکر میکنم چه آدمهای بزرگی توی این دنیا وجود داره .. آدمهایی که بخشی از خودشون رو برای تسلی دادن و زندگی بخشیدن به بقیه در نظر گرفته ن ..

بعضی ها چه روزگار سختی را گذرونده ن ..

همیشه از خوندن این مطالب فراری بوده ام .. همیشه دلم خواسته دنیا رو .. زندگی رو .. رنگارنگ ببینم و روی صورت همه یک لبخند با وسعت یک دنیا شادی جا خوش کرده باشه ..

ولی واقعیت اینه که توی این دنیا همه جوره سرگذشت پیدا میشه ..

قصه ی آمنه و مهری و نگار بود .. چطور به بهزیستی امدنشون و چطور ترخیص شدنشون و روزگار حالاشون ..

دلم برای همه آرامش و آسایش میخواد .. برای همه که روزی فرشته هایی بودن که هبوط کردن و به لیست بازیگران زندگی اضافه شدن ..

.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد