کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

737


دچار فقدان "هدف جدی گرفته شده" شده ام ..

اهداف زیادی توی ذهنم معلق هستن و در همین حد تعلیق باقی می مونن .. بعضی برنامه ها از سالهای قبل هنوز به سرانجام نرسیده ن و چند تا برنامه ی جدید هم به صف بی سرانجام ها اضافه شده ن .. و من .. من از یک خانم هدف دارِ با برنامه ی منظم فاصله گرفته ام .. البته قسمتی از این حال را به خودم حق میدم .. باید کمی همه چی رها می شد .. خب .. فکر میکنم الان این اتفاق افتاده .. وقتش هست بنشینم روبروی خودم و با خودم چند کلامی صحبت کنم ..

.

شمال چقدر خوبه .. ویلای بزرگ و حیاط سبز و پر درخت چقدر خوبه .. موج های حتی گِلی ی ِ دریا چقدر خوبه .. فاصله ی کوتاه شهرهای شمال چقدر خوبه .. حتی هوای شرجی خوبه ..

جسمم اومده و پشت میز کارم نشسته  .. ولی روحم هنوز کنار دریا ایستاده و منتظره ببینه کدوم موج اینقدری بلند پروازه تا بیاد و پاهاش را خیس کنه .. و یک مشت ماهی ریزه پیزه بپاشه توی ساحل ..


736


سفر خدا رو شکر همه چیزش خوب بود .. غیر از اخبار مربوط به سیل ..

چند روز زندگی با فامیل و تجربه دور همی های فراموش شده، شیرین بود .. و خدا رو شکر به همه ی میهمانها خوش گذشت .. و به ما به عنوان میزبان هم ..

هوا بارانی بود و دریا طوفانی  ..

کسی مزاحم دیگری نبود و همه برنامه ی خودشان را داشتند و هر طور دوست داشتند تعطیلات را گذراندند ..

پانتومیم و مشاعره و برگزاری تولد یهویی برای یکی از پسر عمه ها .. خاطره شد..

اصلا فرصتی برای دست به دوربین شدن نبود .. زحمت ثبت خاطرات با یکی از پسر عموها بود که خوب هم از پس این مسئولیت بر آمد ..

و خدا رو شکر همه سالم آمدند و سالم برگشتند ..

.

اخبار سیل را خیلی پیگیری نکردم .. طاقت دیدن و شنیدنش  را نداشتم .. سواد کوه دوست داشتنی من :(