کنج ِ دنج

گاه نگار

کنج ِ دنج

گاه نگار

394

چند راه دارم ..

یکی اینکه راست برم سر اصل ماجرا..

یکی دیگه اینکه هنوز این حس خجالت رو در دلم نگه دارم و تا سال دیگه 14 فروردین چیزی ننویسم ..

اون یکی دیگه اینکه بگم این چند وقت چه خبر بوده ..

بعد از اون یکی دیگه .. اینکه سرم رو بذارم روی میزم و بخـــــــــــــــــــــــوابم .. بس که خوابم میاد این روزا ..

فهمیدم آفتاب پرست ام .. این روزها با چند دقیقه ای طولانی تر شدن روز فکر می کنم از دوزخ به بهشت رسیده ام .. عجب موجودی یه این خورشید .. نرسیده به وسط زمستان چنان می تابه که انگار ظهر تابستونه .. نه حرمتی .. نه حرف مردمی .. نه عرفی .. فقط نزدیک غروب که بساطش رو جمع می کنه و میره .. باد میاد دو تا هوهــــو می کنه و ما کمی می لرزیم و تمام .. این شد زمستان امسال .. هوس یه گوله برف فشرده شده به دلمون موند .. آدم برفی پیشکش !

ترجیح میدم باز تیترها رو به روال قبل بذارم .. و در ادامه قبل ..

خیلی حرف دارم .. خیلی .. و خیلی دوستتون دارم .. شما منبعی بی انتها از انرژی مثبت هستید ..

قاصدک 8 بهمن 1391 ساعت 14:10

نظرات 7 + ارسال نظر

آواز 8 بهمن 1391 ساعت 14:40 http://radepayezendegi.persianblog.ir

سلاااااااااااااااام
وای وای
الان میدونی من چی کشف کردم ؟؟؟
اینکه وقتی دارم متنت رو میخونم تو ذهنم با تن صدای خودت میخونمش و تصور چهره ات و اینجوری انگار تو داری حرف میزنی
خییلییی باحاله
خیلی کیف میده

مبارکه اینجا
امیدوارم اینجا کنج دنجه دنجت باشه و توش روزگاران بگذرونی :)

* بر عکس تمام زمستون های عمرم امسال من یک رزهایی برفی دیدم بی حد زیبا و همینطور یه عکس با یک آدم برفی کوچک

این بلاگ اسکای آیکن هاش مزخرفه خودمونیم یه کم قیافه هاشون ابله ! آخه اینم شد آیکن محبت --->

درست حدس زدی دارم پز پرشین بلاگم رو میده بعلههه هم!

خوش بازی عزیزم و حضورت همیشه سبز و گرم

حالا لطفا این رو به عنوان ابراز احساست بنده بپذیرید بانو ..

بامزه اینجاست که منم صدای خنده روی تو توی گوشمه .. با کلی انرژی و ذوق ..

ولی موافقم که آیکون های خوشگلی نداره ..

اصولا دلیل انتخاب من :
1- این اسمایلی که من بی نهایت عاااااشقشم ..
2- اینکه اگر رمزی بنویسی دیگه لازم نیست ملت دوباره برای بخش نظرات هم رمز رو وارد کنن ..
ببین من چقدر دلایل محکمی دارم ..

مرسی عزیزم .. مرسی و خیلی مرسی

گنجشک پرگوی باغ 8 بهمن 1391 ساعت 16:41

جذاب می نویسی و چقدر حیف می شد اگه تو نمی نوشتی!!!
من اون یکی اینکه ها رو عمرا اگه فهمیده باشم!!! ینی اون 14 فروردین همینجور تو گلوم گیر کرده

منم مثل شمام دوست عزیز ینی وقتی از شرکت می زنم بیرون و می بینم هنوز کلی وقت هست تا رفتن خورشید خانوم کلی شاد می شم!!!

انرژی مثبت از خودتونه بانو

ای وای این 14 فروردین هوینحوری بودا .. منظورم این بود که طول بکشه یخم باز شه یا نه ..
دیگه الان حسابی شرمنده شدم گنجشک جان ..
واقعا دیدن خورشید لذت بخشه .. برای من یعنی زندگی هنوز در جریانه ..
.

لیندا 8 بهمن 1391 ساعت 16:48

منزل نو مبارک قاصدک خانوم .
خیلی کار خوبی کردی چون هیچ راه ارتباطی باهات نداشتم
راستی به لینکام اضافت کنم ؟ میخای اسمت همین باشه
مگه نگفته بودی مزاحم داری ؟
خبرشو بهم بده

مرسی عزیزم .. می بوسمت ..
لطف می کنی اضافه کنی .. ایشالا خیره ..

زهرا 8 بهمن 1391 ساعت 16:52 http://Zizififi

تو این پستنت یه دنیا رمز و راز وجود داره...خجالت؟؟؟؟وایسی تا موقعش بیاد...از این همه متوجه شدم که دوست داری سرت را روی میز بگذاری...خب عجالتاامروز توانستم برای هردوپست کامنت بدهم خداروشکرررررر

لطف کردی زهرا .. ممنونم

مهربانو 8 بهمن 1391 ساعت 17:02 http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

من به شدت دلم می خواد بدونم اصل مطلب چیه و تا 14 فروردین صبر نکنم قاصدک! میشه ؟ها؟
به قول دوستم هیچ اثری از زمستون نیست و اگه هوا همینطوری به گرم شدنش ادامه بده تا چند روز دیگه چاقاله بادوما در میان

عزیزدلم .. می دونی وقتی میای یه جای جدید این حس رو داری که باید پله پله بری تا برسی به اصل مطلب .. یعنی یهو وارد اتوبان نشی .. منظورم این بود ..
این حس کاملا متفاوته با حس وب قبلی .. اونجا یه چند ماهی من بودم .. بعد من و زهرا و روژین بودیم .. بعد یکی یکی بچه ها اضافه شدن .. ولی اینجا همه دوستای خوبم هستن و این خیلی لذت بخش و هیجان انگیزه ..
وای نه .. امیدوارم همه چی سر جای خودش برگرده و بهار بهاری بمونه ..

مژگان یک دنیا عشق 9 بهمن 1391 ساعت 10:02

هوا که واقعا خجالت نمیکشه
من ترسم از تابستونیه که در پیشه با این وضع
بابا بی خیال یهو با 160 تا سرعت بیا وسط اتوبان.غریبه که نیستی
میگم من لینکت کردم ولی بدون اسم اینجا.خوب نگفتی چکار کنیم
بدو بنویس.تاریخ هم نده14 فروردین اوووووووووووه