کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

402

چه هوای خوشگلی .. اصلا میری بیرون هوا بهت لبخند می زنه .. بو بکش ! می شنوی بوی بهار رو ؟

خدایا ممنونم که این روحیه رو در من قرار دادی که در هر لحظه از زندگیم با عشق رسیدن به یک مناسبت یا روز یا هدف خاص بقیه رو می گذرونم !!  یعنی کلا یک قاصدک در انتظار هستم من !!

الان با عشق رسیدن تعطیلات نوروز و احیانا سفر شمال دارم زندگی می کنم و رویابافی ..

خدایا کلا مرسی شمال رو آفریدی .. و ابرها رو .. که هی توی دل هم میرن و می پیچن و چرخ می زنن و شکلک در میارن .. هفته پیش بود .. روی پشت بام مشغول عملیات خشک کردن کتابخانه تازه رنگ شده بودیم .. و با ابرهای بالای سرمون بازی می کردیم .. ابرهایی به شکل بره سفید و پشمالو .. چراغ جادو ..

بعدش هم خدایا مرسی شمال رو پشت کوه ها آفریدی تا آدمها مجبور باشن راههای پر پیچ و خم بسازن تا برسیم شمال .. چون اصلا از اتوبان های مستقیم و صاف و یه کله خوشم نمی یاد .. خوبه راه طوری باشه که آدم ندونه اون پشت چه خبره .. بری و بپیچی و ببینی وااااااااااااااااای عجب چشم اندازی .. یا بری بری بری .. برسی بالای کوه و بعد سرازیری و سراشیبی شروع بشه و سُر بخوری و بیفتی توی بغل جاذبه !!

و جنگل رو ..

بعدترش اینکه خدایا ! واقعا مرسی دریا رو آفریدی .. در واقع دریاچه رو .. بعد موج رو .. که روی هوا بلند میشه و هجوم میاره به سمت ساحل و هنوز خوب نیومده پشیمون میشه و بر می گرده و باز پشیمون میشه و میاد و کلا بین این سرگردانی و پشیمانی طی مسیر می کنه .. فقط یه حسرت به دلم مونده .. دیدن گوش ماهی و صدف .. از اون عجیب و غریب ها .. از همون ها که یادگار سفر ماه عسل مامان و بابا هستن .. همونها که  میذاشتمشون کنار گوشم و توش صدای دریا داشت ..

خدایا .. میگم نکنه این مسیر بین فیروزکوه و زیرآب یک تکه از بهشتت باشه ؟ آخه خیلی قشنگ نقاشیشون کرده ای .. من هر چقدر هم اون قلم موی چتری رو یواش و با ملاحظه میگذاشتم روی بوم، باز برگهای به این خوشگلی نمی ساختم .. یا اون رنگ سبز اول بهار رو چه طور ساختی ؟ با چقدر زرد و چقدر آبی؟

فریم به فریم تصویر سفر قبل شمال جلوی چشمهام جان می گیره و نفس می کشه .. هر تصویر قابی بی انتها زیباست .. و عجیب .. و هیچ جور نمیشه این زیبایی رو ثبت کرد .. زیبایی فقط تصویر نیست .. عطر و بو هست .. گرمی و سردی هست .. حس و حال هست .. و هیچ کدوم اینها رو نمی تونی توی لنز دوربینت جا بدی .. فقط باید وقتی بی طاقت شدی .. چشم ببندی و دستهات رو از هم باز کنی و نفس عمیق بکشی و به روحت اجازه پرواز بدی ..


نظرات 6 + ارسال نظر
آلما 21 بهمن 1391 ساعت 12:27

خوش بگذره سفر شمال

شاید آخر هفته بعد

سمیرا 21 بهمن 1391 ساعت 13:07 http://sepideye-eshgh.blogfa.com

اونجا که گفتی سر بخوری بیوفتی تو بغل جاذبه دلم هررررررری ریخت

خیلی قشنگ بود خوووووووووو.. دلم خواست

خیلی دلم شمال میخواد ..

دخملی 21 بهمن 1391 ساعت 13:13

چقدر الان شمال خواستم خوووووووووووووووب!

خب منم خبببببببب

مائده 21 بهمن 1391 ساعت 17:18 http://pure-love-m-h.blogfa.com/

سلام
به سلامتی
شماها میاید شمال پس ما شمالیا کجا بریم ؟

سلام ..
شما دودستی اون بهشت رو بچسبید ..

شکیبا 21 بهمن 1391 ساعت 22:30 http://personallife1.persianblog.ir/

شمــــــــــــــــال منم خیلی وقته دلم شمال می خواد

منم خیلی شکیبا ..

اطلسی 23 بهمن 1391 ساعت 09:05

گفتی شمال و کردی کبابم....صدای دریا میخوام....
ماه عسل مامانت اینا عجبببببببب یادگاری داره...فک کنم ببینم یادگاری ما چیه از سفر کیش؟

یادگاری ما که دیگ سنگی و فیروزه های منه .. فکر کنم فقط همین ..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد