کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

439

ایرانی جماعت و اینقدر فعااااال :))

شد هشت فروردین و ملت هنوز خمیازه می کشن و بهار بی نوا رو مقصر می دونن و گل ها رو که از خودشون بعضی چیزها می پراکنونن –*باور می کنید هر چی فکر می کنم یادم نمی یاد چی می پراکنونن؟!!!- و باعث خواب آلودگی میشن ..


حکایت عجیبی هست حکایت ما .. پارسال و سال قبل عید ماشین نداشتیم و کلی آه می کشیدیم که اگر ماشین داشتیم چه عیدی می ساختیم .. امسال ماشین داشتیم و در خانه عشق نشستیم و تی وی دیدیم و تهِ تخمه جابونی کیلو هفده هزار رو در آوردیم و قلدر هم توی اتاق خودش چرت زد .. کلا ما زوج بامزه ای هستیم :) به سلامتی !


5 ام حال نداشتم و با احسان جان روی مود قیافه و لجبازی بودیم و نیومدم شرکت ..

6 ام حال نداشتم و کمی با احسان جان از موضع لجبازی .. دوتایی .. پایین اومده بودیم و نیومدم شرکت ..

7 ام 2:30 شب خوابیدم و ساعت رو برای 6 کوک کردم که پاشم بیام شرکت .. ولی پا نشدم و نیومدم شرکت ..

امروز هم فقط به زور 5 شنبه بودن و حیف بودن یک روز مرخصی برای 4 ساعت پا شدم و اومدم شرکت ..


خانه عشق براق و درخشان و نورانی دلبری می کرد این روزها .. از همه طرفش آفتاب دالی می کرد ..

دیشب نیم ثانیه مانده به غش کردن از شدت خستگی، پرده شیری رنگ را کنار زدم و دیدم ماه با قدرت .. میان آسمان قیرگون لبخند میزد ..

این خانه عشق انگار وسیله ای بود برای اشتی دادن ما با طبیعت .. با پامچال هایی که یک روز بعد از نوشتن در موردشان .. روی نرده بالکن اویزان شدند و بهشتی شد خانه عشقمان .. با نسیم ملایم بهار .. که لابلای پرده های حریر می گردد و قایم باشک بازی می کند .. با ماه .. با آفتاب .. لذتی بی پایان است، دمر شدن روی تخت بزرگ قهوه ای سوخته و ملحفه هایی با رنگ غالب نارنجی و کنار زدن پرده و دید زدن آسمان ..


از شیرینی پزی بگویم .. کمی شیرینی نخودچی پختم که از نرمی و لطافت به باقلوا شبیه تر بود:)) .. جای شما خالی .. 30-40 ساعت به خمیر استراحت داده بودم تا آرد و روغن و پودر قند بدون استرس با هم آشنا شوند :) ..

آنهمه گندم و عدس حیف و میل شدند و فقط چند دانه عدس غیرت نشان دادند و سبز شدند .. یک سبزه خریدیم .. یکی از طرف اجی کوچیکه و یکی از طرف مادر همسر به دستمان رسید ..

آجیل نخریدیم .. حتی برای تزئین سفره هفت سین .. جز تخمه جابونی ..

عیدی هم گرفتیم .. عیدی هم دادیم .. کشف کرده ام وقتی منتظر عیدی نباشم بهتر است .. از سر و رو و اینطرف و آنطرف می بارد :)


نوروز 92 روزهایی سخت هم داشت .. یک تو دهنی به سختی ها می زنم و چند روز باقی را پذیرا هستم ..

92 ! خاطره ای خوش از نوروزت به جا بگذار ..

عجیب منتظرم ..

.

* الان یادم اومد .. منظورم گرده بود .. :)))))))))))))))



نظرات 3 + ارسال نظر
سیندخت 9 فروردین 1392 ساعت 17:59

عیدت مبارک دوستم...
به به این خونۀ تمیز توی عید خیلی دلنشینه کاش کل سال ادامه داشته باشه! این آرزوی قلبیه من هر سال!
ولی من واقعا وقتی بهار میشه خواب آلو میشم در حد بنز! من که اهل خواب ظهر نیستم از بعد از صبحانه بازم خوابم میاد تا بعد از ناهار که بگیرم بخوابم!!!

عزیزم نوروز شما هم مبارک ..
بامزه بود ..
واقعا یعنی میشه کل سال خونه تمیز بمونه .. ای خدا !!

اطلسی 10 فروردین 1392 ساعت 08:50

مبارک باشه عزیزممممممم
به به چه ویو زیبایی.ماه و پامچال و ....
سفره 7سینت دیدنی هست....

مرسی
این یکی دو روزی که دوباره تعطیلی هست عکس هفت سین میذارم .. ایشالا ..

آواز 10 فروردین 1392 ساعت 12:48 http://radepayezendegi.persianblog.ir

چطوری قاصدک جونم ؟؟؟؟

میبینیم که حسابی فعالی هااااا

نخودچی پختی ؟؟؟؟ بابا ای ول ! برای من سال 92 کلاً داره بی آشپزی میگذره .. خدا به خیر کنه :)))

همیشه خووووش باشی عزیزم

تو چطوری عزیزم ؟
فعال بودم که الان تعطیلم دیگه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد