بعد از عمری رئیس از آنطرف آبها آمده و نشسته ایم و جلسه تشکیل داده ایم ..
گرم صحبت هستیم ..
صدای زنگ تلفن بلند میشود .. از آنجائیکه صحبت جاری به حال و احوالات شرح وظایف بنده نزدیک هست، سر جای خودم نشسته ام و تکان نمی خورم ..
تلفن هنوز داره زنگ میخوره ..
سرم را می گردانم و نگاهم می افته به همکاری که حداقل در این بخش از صحبت، حضورشان ضروری نیست ..
چنااان به رئیس چشم دوخته اند که انگار تا الان چهره ایشان را ندیده بودن .. یعنی به عمرم نگاهی با این عمق ندیده بودم ..
تلفن همچنان زنگ می خوره .. از روی صندلی بلند میشم و میرم تا به داد تلفن برسم ..
شخصیت خودتو نشون دادی بلند شدی
آفرین
ممنون عزیزم ..
بابت خصوصیت هم بسیار ممنون
تلفن؟؟؟؟گاهی از صدای تلفن حالم بهم می خوره اونم به شدت تمام
من جات بودم به شدت تمام تر به رییس زل میزدم
منم گاهی حالم از صدای زنگش به هم میخوره ..
نمی شد که ..
تو شخصیت نشون دادی قاصدک اما میخوام یه روش دور از اخلاق بت بگم!من فهمیدم توی محیط کاری و کلا هر محیطی که خانواده نزدیکت نیست!!!هرکی... تا وقتی چیزی از ادم نخوان کاری انجام ندم!مگر اینکه دلم بخواد!یعنی برای دل خودم!وگرنه صبر میکنم به زبون بیارند بعد انجام بدم!وگرنه نه کسی متوجه میشه نه ارزش کارم مشخص میشه!!مثلا توی یک جمعی نشستیم!یکی میگه دستمال کو!؟گوشی کو!؟فلانی کجا رفت؟!اونوقت هممممممممه هم اونجا بودند و میدیدن و دیدن که طرف چی میگه!؟جوابشم میدونند!اما لام تا کاف حررررررررفی نمیزنند!!!برای اینکه مستقیم خطاب نگرفتند!برای همین منم مثه بقیه سرمو میندازم پایین!مگر اینکه اسممو بگن!
این همکارم کلا انگار تلفن جواب دادن سختشه .. ولی بقیه نه .. فکر کنم هممون منتظر بودیم ایشون حرکتی کنن
درست میگی .. منم کاملا می فهمم منظورت رو .. می بینی آدم رو به چه کارهایی وا میدارن ..
کارت که خانومانه بوده ولی منم با اطلسی موافقم!
منم کاملا نظر تو و اطلسی رو می پذیرم دوستم .. ممنون
من خیلی از تلفن بدم میاد ....عذاب الیمه برام
عزیزم خیلی خوشحالم که اینجا می بینمت ..
.
منم حس تو رو دارم ..