دارد میشود 12 ظهر .. خوشحالی از اینکه می توانی غذایی گرم کنی و یک تنوع برای این لحظه ها ایجاد کنی ..
کنار یخچال می رسی .. باد می پیچد .. پنجره باز است و سرمای اردیبهشت لعنتی راه به داخل باز کرده .. در یخچال را باز میکنی و ظرف را برمیداری .. چقدر زیاد سرد شده .. انگار تمام محفظه یخچال یخ زده ..
کسی نیست انگار .. در یک تنهایی یخ زده، خودت را کوله بار خودت کرده ای و بر دوش می کشی .. زمان یخ زده .. دوستی یخ زده .. احساس یخ زده .. و تو دردی می کشی که بارها طعمش را چشیده ای .. و میل داری .. با همه وجود .. این درد را بالا بیاوری ..
غرورت را نشانده ای کنارت .. ظرافت زنانه ات را هم .. احساست را جایی گوشه قلبت محفوظ نگاه داشته ای .. مبادا تلنگری .. خطی به رویش بکشد .. چیزی در تو می جوشد و وقتی به سطح ِ تو می رسد می شود اشک .. و بعد چشم های سرخی که می ماند .. که این سرخی از هم نشینی چند دقیقه ای با قلبت است ..
و باز همه دنیا برای تو گنگ است و نمیدانی کجای کدام راهی .. درست شبیه به فلشی که بر سر راهی به زمین کوفته شده و هر بار باد به سویی می چرخاندش ..
..
عزیزم!
به روزهای نیامده فکر کن که حتما تحفه های خوبی برات به همراه دارن!!!
ایشالا که همینطور باشه .. و این اردیبهشت بهاری بودنش رو به من ثابت کنه ..
با اینکه خیلی غم انگیز بود خیلی هم قشنگ بود، مخصوصا پایان بندیش عالی بود:)
..
قاصدک چرا انقد خودتو اذیت میکنی؟ تو زیادی حساس شدی !اینو خودت متوجه شدی ؟
واقعا اینطوره؟
حساس شده ام .. یعنی همیشه بوده ام ..
منم هی این صفحه رو باز کردم و بستم و نتوستم بنویسم
منم نظر سمیرا رو دارم
بنظرم خیلی حساس شدی.داری خودتو اذیت میکنی خوب قاصدک
بنظرم خیلی روی همه چیز ریز میشی بعدم میشینی برای خودت تجزیه و تحلیل میکنی و نتیجه هم میگیری و تموم
دوستم مراقب خودت باش
پس لابد همچین چیزی صحت داره .. وقتی دو تا از دوستام این نظر رو دارن .. ممنون که گفتی :))
از نوشتنت تابلوئه که قانع نشدی رو کامنتا
هنوز دمغ و کم حوصله ای و افکار خودت رو داری.
نه واقعا ..
آره دمغ هستم .. ولی این نیست که نپذیرفته باشم
این نیز بگذرد
اما یکم به خودت بستگی داره که خیلی زود همه چی عینه اول شه
آخ الان داشتم بهت فکر می کردم ..
همین الان یه پیام برات می فرستم .. منتظر جوابم
من هم نظر دوستان رو دارم اما فکر میکنم کوچیکتر از این حرفام که بخوام صحبت های خواهرانه خودتو بت بگم...عزیزم.حساسیت درست و بجاست...ادم به نزدیکانش حساسه.اما تجزیه تحلیل بعدش...بنظرم لزومی نداره.بنظرم یه سری چیزای غیر ضرور رو میشه حذف کرد.یکی این تجزیه و تحلیل...
عزیزم حرف درست کوچک و بزرگ نداره ..
ممنون از لطفت .. بیش از اینها باید روی خودم کار کنم ..
من دقیقا گرفتم..میدونم از چی حرف میزنی..از اون حس..از اون کشمکش لعنتی..نمیتونم بگم نیست فقط امیدوارم زود زود زود اینقدر عشق بوزه که مثل پر فوت کنه همه این بدیا رو ،اونوقت میشه خندید و گفت چه بی وزن و مسخره بودن..
عجیب ترین .. و واقـــــــــعی ترین و نزدیک ترین کامنت به این پست ..
ممنون ..