کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

456


دارد میشود 12 ظهر .. خوشحالی از اینکه می توانی غذایی گرم کنی و یک تنوع برای این لحظه ها ایجاد کنی ..

کنار یخچال می رسی .. باد می پیچد .. پنجره باز است و سرمای اردیبهشت لعنتی راه به داخل باز کرده .. در یخچال را باز میکنی و ظرف را برمیداری .. چقدر زیاد سرد شده .. انگار تمام محفظه یخچال یخ زده ..

کسی نیست انگار .. در یک تنهایی یخ زده، خودت را کوله بار خودت کرده ای و بر دوش می کشی .. زمان یخ زده .. دوستی یخ زده .. احساس یخ زده .. و تو دردی می کشی که بارها طعمش را چشیده ای .. و میل داری .. با همه وجود .. این درد را بالا بیاوری ..

غرورت را نشانده ای کنارت .. ظرافت زنانه ات را هم .. احساست را جایی گوشه قلبت محفوظ نگاه داشته ای .. مبادا تلنگری .. خطی به رویش بکشد .. چیزی در تو می جوشد و وقتی به سطح ِ تو می رسد می شود اشک .. و بعد چشم های سرخی که می ماند .. که این سرخی از هم نشینی چند دقیقه ای با قلبت است ..

و باز همه دنیا برای تو گنگ است و نمیدانی کجای کدام راهی .. درست شبیه به فلشی که بر سر راهی به زمین کوفته شده و هر بار باد به سویی می چرخاندش ..

..


نظرات 8 + ارسال نظر

عزیزم!
به روزهای نیامده فکر کن که حتما تحفه های خوبی برات به همراه دارن!!!

ایشالا که همینطور باشه .. و این اردیبهشت بهاری بودنش رو به من ثابت کنه ..

مهربانو 2 اردیبهشت 1392 ساعت 13:25 http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

با اینکه خیلی غم انگیز بود خیلی هم قشنگ بود، مخصوصا پایان بندیش عالی بود:)

..

سمیرا 2 اردیبهشت 1392 ساعت 13:27 http://sepideye-eshgh.blogfa.com

قاصدک چرا انقد خودتو اذیت میکنی‌؟ تو زیادی حساس شدی !‌اینو خودت متوجه شدی ؟

واقعا اینطوره؟
حساس شده ام .. یعنی همیشه بوده ام ..

مژگان یک دنیا عشق 2 اردیبهشت 1392 ساعت 13:32

منم هی این صفحه رو باز کردم و بستم و نتوستم بنویسم
منم نظر سمیرا رو دارم
بنظرم خیلی حساس شدی.داری خودتو اذیت میکنی خوب قاصدک
بنظرم خیلی روی همه چیز ریز میشی بعدم میشینی برای خودت تجزیه و تحلیل میکنی و نتیجه هم میگیری و تموم
دوستم مراقب خودت باش

پس لابد همچین چیزی صحت داره .. وقتی دو تا از دوستام این نظر رو دارن .. ممنون که گفتی :))

مژگان یک دنیا عشق 2 اردیبهشت 1392 ساعت 13:50

از نوشتنت تابلوئه که قانع نشدی رو کامنتا
هنوز دمغ و کم حوصله ای و افکار خودت رو داری.

نه واقعا ..
آره دمغ هستم .. ولی این نیست که نپذیرفته باشم

زهرا 3 اردیبهشت 1392 ساعت 06:44 http://zizififi

این نیز بگذرد
اما یکم به خودت بستگی داره که خیلی زود همه چی عینه اول شه

آخ الان داشتم بهت فکر می کردم ..
همین الان یه پیام برات می فرستم .. منتظر جوابم

اطلسی 3 اردیبهشت 1392 ساعت 09:16

من هم نظر دوستان رو دارم اما فکر میکنم کوچیکتر از این حرفام که بخوام صحبت های خواهرانه خودتو بت بگم...عزیزم.حساسیت درست و بجاست...ادم به نزدیکانش حساسه.اما تجزیه تحلیل بعدش...بنظرم لزومی نداره.بنظرم یه سری چیزای غیر ضرور رو میشه حذف کرد.یکی این تجزیه و تحلیل...

عزیزم حرف درست کوچک و بزرگ نداره ..
ممنون از لطفت .. بیش از اینها باید روی خودم کار کنم ..

اناردونه 3 اردیبهشت 1392 ساعت 19:52 http://naardane.blogfa.com

من دقیقا گرفتم..میدونم از چی حرف میزنی..از اون حس..از اون کشمکش لعنتی..نمیتونم بگم نیست فقط امیدوارم زود زود زود اینقدر عشق بوزه که مثل پر فوت کنه همه این بدیا رو ،اونوقت میشه خندید و گفت چه بی وزن و مسخره بودن..

عجیب ترین .. و واقـــــــــعی ترین و نزدیک ترین کامنت به این پست ..

ممنون ..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد