کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

467


ماکارونی محصول مشترک احسان و قاصدک روی شعله خفیف اجاق مشغول دم کشیدن هست .. به اندازه یک رفت و برگشت رژ لب قرمز را روی لبهام حرکت میدم تا رنگ بگیرن .. احسان دو تا ماهی قرمز مانده از عید را با کمی آب در کیسه ای ریخته و منتظر من ایستاده تا از خانه بزنیم بیرون ..

قلدر گوشه پارکینگ دستی تکان میده و به چرتش ادامه میده .. هوا خنکای مطبوعی داره .. دست در دست احسان می ریم تا حوض نسبتا بزرگ میدان .. کیسه ماهی ها را در آب میگذاره و برای من توضیح میده ”تا هم دما بشه” پسرک نیمچه جوان نارنجی پوشی اون اطراف می پلکه ..

+ اینجا نندازش می میره!

احسان جواب میده : نه! هیچی نمیشه .. ماهی زیاد انداخته ان اینجا..

+ چرا می میره ها .. لجن زیاد داره .. بنداز توی حوض خونتون!

رو به من ادامه میده : خونتون حوض نداره؟

ترجیح میدم خودم را به نشنیدن بزنم .. احسان جواب میده : نه!

+ من ماهی ام را انداخته ام اینجا .. پیداش نمیکنم .. از صبح دارم دنبالش می گردم !!!!!

هنگ میکنم .. از صبح !! .. صدای شوخ احسان بلند میشه : خب الان دیگه تاریک شده پیداش نمی کنی .. ولی نگران نباش زنده اس!!

پسرک دور میشه و احسان با شیطنت ادامه میده : اِ .. یادم رفت ازش بپرسم ساعت ملاقات چند تا چنده !!!!!!!!!!

.

چند دقیقه ای گذشت تا ماهی ها با آب حوض اُخت بگیرن و ما دست در دست هم بریم و گشتی بزنیم ..


نظرات 10 + ارسال نظر
زهرا 17 اردیبهشت 1392 ساعت 09:30 http://zizififi

ما ماهیامونو انداختیم تو رودخونه وسط پارک جوانمردان....

به نظرم ارتفاعش زیاده، نیست؟ از کجا انداختین ..
وای زهرا من عاشق اون پارکم .. نمیدونم چرا اینقدر بهش علاقه دارم ..

گنجشک پرگوی باغ 17 اردیبهشت 1392 ساعت 09:37 http://gholakeyadha.blogfa.com/

به به چه خوردنی بشه این ماکارونی!
خدا کنه ماهی شما زنده بمونه و وقتی می رید ملاقاتش بیاد رو اب و براتون بوس بفرسته!

نمی دونم چطور خودتو زدی به نشنیدن من که با مردی باشم و یکی ازم چیزی بپرسه هی به خودم می گم تو ساکت شو الان همراهت جوابش رو می ده اما مگه می تونم! انقدر بلبل زبونی می کنم که مطمئنن همراهم ممکنه عصبی هم بشه از دستم!

امیدوارم قدری خانوم بشم مثل شما و سکوت کردن رو بلد بشم

عزیزدلم جای تو خالی
.
اتفاقا منم مثل تو بودم .. زودی جواب میدادم .. دیگه بعد از سه سال و پنج ماه و بیست روز زندگی مشترک، بلد شدم سکوت کنم

آواز 17 اردیبهشت 1392 ساعت 12:23 http://radepayezendegi.persianblog.ir

آخی
من دلم نمیاد ماهیم رو جایی ببرم
هر روز صبح که بیدار میشم اولین کاری که میکنم براش غذا میریزم آخه مگه میتونم رد شم از کنارش ؟ بسکه روی آب هی دست و پا میزنه

اما من همچنان سکوت نمیکنم بعضی وقتها همسرم بهم میگه . نا سلامتی آقات کنارت وایساده هاا

آواز جان پارسال بعد از مردن ماهی گلیمون خیلی اذیت شدم .. خیلی بهش دل بسته بودم ..
امسال با هیچکدومشون دوست نشدم ..
.
آخه یه کاره پسره برگشته از من سوال میکنه .. انگار حس کرده بود منم باید توی بحث شرکت کنم .. تو دلم گفتم برو بابا .. برو ماهی ات رو پیدا کن ..
.
ولی من ترجیحا سکوت میکنم .. مگر مواقع خاص

سمیرا 17 اردیبهشت 1392 ساعت 16:08 http://sepideye-eshgh.blogfa.com

به به .. منم ناهار ماکارونی داشتم
آره خب حق داشتی فکر کنم منم سکوت بکنم در اینجور مواقع ..

چه خوب ..

مژگان یک دنیا عشق 19 اردیبهشت 1392 ساعت 09:20

خوبی دوستم
دلم تنگ شده ها
خیلی وقته سر نزدم بهت:)))))))))))))))))
ماهیای ما که مردن:(بیچاره ها
ماکارونی نوش جون

ممنون عزیزم

لوتوس 22 اردیبهشت 1392 ساعت 13:11

سلام عزیزم خوبی ؟
من نمی تونم از ماهیا دل بکنم
برخی ماهیا قارچیند و برخی دیگر مریض می کنند
اون حوض ماهیاش در سلامت کامل به سر می برند ؟

نوش جونتون اون ماکارونی
گوشت بشه به تنتون
گوارای وجودتون

مرسی دوستم .. تو خوبی؟
من امسال اصلا بهشون دل نبستم .. اصلا ..
امیدوارم سالم باشن .. پر از ماهی بود .. و واقعا امیدوارم موردی نداشته باشه ..
مرسی عزیزم

اطلسی 22 اردیبهشت 1392 ساعت 14:09

دوستی ور آر یو؟دلمون برات تنگ شده کجایی عزیزم؟

هستم عزیزم ..

لیندا 23 اردیبهشت 1392 ساعت 18:06

قاصدک جونمممممممم کجایی ؟
خبری ازت نیست کهههه

عزیزم یکی دو روز نبودم ..

لوتوس 23 اردیبهشت 1392 ساعت 18:39

منم خوبم شکر

خدا رو شکر ..

آواز 24 اردیبهشت 1392 ساعت 12:20 http://radepayezendegi.persianblog.ir

تو کجایی؟؟
هی میام ! هی ماکارانی میبینم
هی هم گشنه ام میشه ! عجباااااااا


از دست تو شیطون ..
یکی دو روزی نبودم عزیزم ..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد