کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

476


هنوز وقت نهار نشده .. ولی به روی خودم نمی آورم .. ساعت را نادیده می گیرم و می روم تا ظرف غذایم را از یخچال بردارم .. تا غذایی گرم کنم و تنوعی ایجاد شود .. عصبانیتم بخوابد ..

ظرف را که در دست میگیرم مچم خم می شود .. نادیده میدانم تمام گوشت های قابلمه غذا را برایم گذاشته .. و وزن ظرف می گوید دو برابر هر روز نهار برای خوردن دارم .. قربان دستهای مردانه و مهربانت .. عزیزدلم ..


گاهی .. وقتی نیستی .. وقتی قدری آنطرف تر مشغول کاری .. وقتی میدانم چشمهای مشکی و همیشه کنجکاوت به مانیتور خیره شده و دستهای خلاقت مشغول آفرینش اند .. دلم می خواهد کار را .. زندگی را .. دنیا را .. زمین بگذارم و بدوم و برسم تا آنجا که عطرت هوا را برداشته .. بیایم تا کنار گوش ات .. صدایم را نرم کنم و بگویم ”دوستت دارم” .. و آنوقت است که چشمهایت تماشایی تر از همیشه است ..

تو را .. در میان قلبم پیچیده ام و به خدا سپرده ام ..

.

.

.

.


نظرات 3 + ارسال نظر
آلما 5 خرداد 1392 ساعت 12:09 http://www.almaa.blogsky.com

پست دلنشینی بود

زهرا 5 خرداد 1392 ساعت 12:18 http://zizififi

روزهات همیشه رنگی و قلبی قلبی باشه دوستم
ایول اقای همسر برات غذات کشیده ؟؟؟این همسرخان من بنده تا براش غذا نذارم برای خودشم غذا نمی بره؟؟؟نمیدونم چی کارش کنم غذا بخوره /؟؟؟معضلیه ها

مرسی زهرا جان ..
معمولا اینطوریه .. آدم بدونه کسی هست هواش رو داشته باشه اینطوری میشه .. دست تو درد نکنه که اینقدر مراقب همسرت هستی ..

آمارین 5 خرداد 1392 ساعت 13:02 http://amarin.blogfa.com

منم این روزا دنبال همین دوستم. همچین کسی. اما نیست. شاید امروز یا فردا دیداری نصیبم بشه. امیدوارم

ایشالا بشه عزیزم ..
من الان اصلا در وضعیت دلداری دادن یا دوست خوب بودن نیستم ..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد