کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

556


سفره کلمات را باز می‌کنم .. در بشقاب هر کسی چیزی می‌چینم .. بررسی می‌کنم .. چک می‌کنم .. سبک و سنگین می‌کنم، رنگ و لعاب کنار هم بودن کلمات را ..

گاهی کلمه‌ای را حذف میکنم و چیزی دیگر به جایش میگذارم .. بلکه با کل محتویات بشقاب هماهنگ‌تر باشد .. خوش طعم باشد .. مزه شور و ترش و شیرینی کنار هم بنشیند .. و مبادا ظرفی طعم تلخی بدهد ..

می‌چینم و برمی‌دارم .. می‌چینم و برمی‌دارم .. و باز هم .. و باز هم ..

.

خسته شدم .. بس که چیدم و فکر کردم و چیدم ..

خسته شدم .. بس که با همه وسواسم .. طعم حرفهایم را دوست نداشتی ..

خسته شدم .. بس که طعم و ظرفی که پیش رویم گذاشتند باب دلم نبود ..

همه ظرفها .. همه کلمه‌ها .. مال شما ..

.

من حرفهایم را در چشمهایم می‌ریزم .. سرریز که می‌کنند .. زلال و پاک .. پایین می‌چکند .. حرفهای من .. اشکهای من است ..

حرفهای من .. همین هاست که گوشه چشمانم .. فشرده و ملتهب و بی قرار .. منتظــــــــــــــــرند .. نگاهی به نگاهم بیندازی  ..

تا ..  جــــاری شوند ..