کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

559



رفت دنبال علائقش ..

اخم بقیه را با لبخند جواب داد ..

اشک و آه مادر را تاب آورد ..

و در برابر هر احساس  کنترل‌گری، ایستاد !

.

اولویت اولش پول نبود، حرف مردم نبود .. بالندگی بود .. رسیدن به کمال بود .. مبارزه با موانع بود .. مطرح شدن بود .. کشف و کنکاش خودش بود ..

هر چه بود .. اولویت اولش پول نبود، حرف مردم نبود ..

حالا .. هزار بار شکر .. هم هر چه میخواست به سویش روانه شده .. و هم پول .. و هم حرف‌های رنگارنگ مردم ..

.

من .. – جسارت اعترافم خشکید -

.

سی و یک سالگی .. دیر است برای تغییـــــــــــــــــــــــــــر؟ آیا؟؟


.


آه! راستی !

این منم ..


قاصدک..

11 قدم مانده تا سی و یک سالگی !





 

نظرات 3 + ارسال نظر
اطلسی 4 آبان 1392 ساعت 13:47

تند تند خوندم بر سم به اخرش!ترسیدم نکنه درمورد برادرت باشه!!
من مورد دلبستگی های خانوادگی رو به هیییییییچ وجه حاضر نیستم قلم بگیرم!


درمورد پست قبل هم من معتقدم ادم درست و با جنبه با شناخت درست نیازی به همخونه بودن ندارن...یعنی باید فرهنگمون عوض بشه تا خیلی چیزها تغییر کنه.بحث طولانیه عزیزم

درمورد لینکدونی هم اگه یه قالب غیر بلاگ اسکای بزاری اینجوری نمیشه!مثه من!!

متوجه نشدم .. یعنی اول تصور کردی از موضوع ناراحت کننده ای نوشته‌ام؟؟
در مورد یکی از آشناهاست ..
.

همخونه بودن رو گفتم .. تا بگم از نظر خانوادگی و اعتقادی مشکلی نداشتن که ازدواج نکرده با هم بمونن ..
ولی یه حس عمیقتر باعث شده ازدواج رو انتخاب کنن ..

آره عزیزم .. موافقم .. بحث طولانی ای هست ..
.

وااااااااقعا؟؟؟ عجب .. من اصلا حواسم به این قضیه نبود ..
مرسی گفتی

میترآ 4 آبان 1392 ساعت 18:59

سی و یک سالگی دیر نیست اما شاید سخت تر باشه! :)

سخته .. خصوصا اگر تازه بخوای بعضی چیزها رو در خودت تغییر بدی ..

اطلسی 6 آبان 1392 ساعت 11:12

اره اولش ناراخت شدم فک کردم برادرت رفته!
متوجه شدم...ازدواج رو چرا انتخاب کردن اما میگم دوست بودن یه چیزه ازدواج یه چیز...حتی اگر مدتی هم خونه باشن!تعهیدی که عقد میاره هم خونه بودن هم حتی نمیاره

می فهمم اطلسی جان ..
ولی به نظرم بستگی به آدمش داره .. برای بعضی ها عقد هم تعهد نمیاره ..
ولی کلیت منظورت رو متوجه شدم ..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد