کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

570


کارت ساعت دیروز قاصدک :

خروج از خانه عشق  6 ..

ورود به خانه عشق 22:20 ..

 

خانه .. گاهی یعنی آشپزخانه‌ای که روی اجاقش غذای گرمی نیست .. و تو حتی جانی نداری ماکارونی از قبل مانده را گرم کنی .. حتی تحمل یک دقیقه وقت تلف کردن مایکروفر را نداری و سرد سرد چند قاشقی از ان میخوری ..

خانه .. گاهی یعنی تخت خوابی که بیشترین ساعات حضور تو را در خانه میبیند ..

خانه .. گاهی یعنی قلمه شمعدانی داخل لیوان آب .. و گلدان خالی کنج بالکن ..

خانه .. گاهی یعنی درخت پر بار خرمالو .. و خرمالوهای نیم خورده پرندگان ..

خانه .. گاهی یعنی یک دست لباس راحتی .. که صبح روی دسته مبل می‌خوابد .. تا غروب .. تا شب ..

خانه .. گاهی یعنی ساعت 3:30 نیمه شب .. و یک لپ تاپ که خواب ندارد .. و یک مرد .. که چشمانش کاسه خون است ..

خانه .. گاهی یعنی جزوه های رنگارنگ و برگه های چکنویس ..

خانه .. گاهی یعنی رد انگشت سبابه .. روی غبار تنهایی‌اش ..

خانه .. گاهی یعنی جایی که دلت برایش تنگ می‌شود ..  

خانه .. گاهی یعنی جایی که دل آجری‌اش .. برای بودنتان تنگ می‌شود ..

خانه عشق .. این روزها .. تنها .. به خورشید سلام می‌کند و تنها .. بدرقه‌اش می‌کند .. تا کلیدی در قفل درش بگردد و لامپ کم مصرفی روشن شود .. و کاغذ دیواری نِشسته روی دیوارش .. سبزی‌هایش را تکان دهد و بگوید : سلام ! خوش آمدید ..



.

عجب تصادفی! امروز بیای و از خانه عشق بنویسی و بعد تقویم را نگاه کنی و یادت بیاید که یکسال قبل .. در چنین روزی .. خانه عشق را قولنامه کردید ..

عجب تصادفی :)