اولین قاشق نذری را که به سمت دهانم بالا بردم .. گفتم :
- احسان من میترسم؟
+ چرا؟؟
- که اگه اون موقعها بودم چیکار میکردم! .. میدونم همراهشون نمیرفتم .. میدونم ..
و اولین لقمه نذری .. سنگ میشه و میچسبه به گلوم ..
.
دهه اول آمد و رفت؟ چقدر زود! مثل شبهای پر نور رمضان .. مثل عید قربان .. مثل همه روزهایی که میگویند دعا بی اجابت نمیماند .. امد و رفت؟؟؟
.