کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

585


از صبح در غالب ملکه اخلاق فرو رفته باشی ..

حوصله کار نداشته باشی ..

عذاب وجدان چند ساعت بیرون بودن روز قبل و چند ساعت درس نخوندن و چند ساعت از برنامه عقب ماندن یقه مبارکت را چسبیده باشه ..

ساعت چسبیده باشه به 4 عصر و حتی یک قدم جلوتر نره ..

بعد که شیش ساعت طول کشید و بالاخره ساعت رسید به 4:30 بدو بدو از شرکت بزنی بیرون .. مبادا 30 ثانیه بیشتر فضای نارنجی را به چشم ببینی ..

برسی سر خیابان .. تاکسی بگیری و بعد .. همینکه داری میری سمت در ماشین .. یه دختر خانوم متشخص! دستش زودتر از تو به دستگیره برسه و در را باز کنه و بشینه توی ماشینی که فقط یک ظرفیت خالی داشته .. و بـــــــــــــــــــــــــــره ..

و تو فقط مات بمونی ..

باز منتظر تاکسی بشی .. بالاخره یک ماشین با یک جای خالی از راه برسه .. بپری سوار بشی و ببینی دختر بغل دستی صدای پخش گوشیش را بلند کرده و بلند بلند موسیقی مورد علاقه‌اش را گوش میده .. و شما هم مجبورید همراهیش کنید ..

و تو باز هم مات بمونی ..

و بعد برسی سر خیابان و هنوز احسان جانت نرسیده باشی .. بری دو تا پفک بخری .. تا در راه خانه حوصله تون سر نره .. و فروشنده یک کیسه کوچک برداشته باشه و پفکها را محکم فشار بده تا دوتایی برن توی کیسه .. و تو بگی لطفا کیسه بزرگتر بدین و توی دلت ادامه بدی پودر پفک که نمی‌خوایم بخوریم ..

و باز مات بمونی ..

بعد احسان جانت بیاد .. و تو حالت خوب شه .. و بفهمی احسان جان خونت پایین اومده بوده که اعصاب نداشتی ..

و چون بهت قول داده برات همبرگر با نوشابه سیاه بخره !! – تعجب نداره من اصولا گاهی خواسته‌هام اینطوره .. نوشابه سیاه .. بستنی لیسی و ...- برید تا سوپر و 4 تا خرت و پرت بخرید و بشه 26000 تومان ..

و تو باز مات بمونی .. و خود فروشنده هم اعتراف کنه این خرید ، پارسال می‌شده 12000 تومان ..

و برید برسید خونه .. و تو خوشحال و شاد و خندان چای بذاری تا با بیسکوییت بخورید .. و بعد ببینی بیسکوییتی که خریده‌ای مزه آب میده با کمی شکلات ..

و دیگه کلا بی‌خیال تجزیه و تحلیل و مات موندن بشی .. و بشینی دو خط درس بخونی و کمی به احسان جانت کمک کنی .. و جومونگ را ببینی و بخوابی ..

و اینطوری یک روز از سی و یک سالگیت را پشت سر بگذاری :)



 

نظرات 6 + ارسال نظر
بانو 10 آذر 1392 ساعت 10:18

وقتى هم اعتراض بکنى میشى بی اعصاب و بهت میگن مگه تو این مملکت زندگی نمى کنى ؟؟؟؟

می‌بینی بانو جان ..

شقایق 10 آذر 1392 ساعت 10:57

تولدت مبارک دختر جان .امیدوارم سالی متفاوت و زیبا داشته باشی پر از حس های خوب و ناب

شقایق عزیزم تولدم 25 روز پیش بود ..
ممنونم بابت این تبریک .. خیلی بهم مزه داد
.
الان دوباره خوندم پست رو .. و دیدم چقدر نامفهوم نوشته بودم

آتا 10 آذر 1392 ساعت 11:20

الان چشمم مونده رو ان دو تا پفک ها. چیتوز موتوری بازید ؟
روز خوبی بوده این یک روز از 31 سالگی. پر از خوراکی


خودم چی‌توز دوست ندارم .. لینا و اشی مشی و مینو دوست دارم

دخملی 10 آذر 1392 ساعت 11:32

عاشق این کودک درونتم که! نوشابه سیاه... بستنی لیسی...
حالا بالاخره همبرگر با نوشابه سیاه رو خوردی؟!

بععععععععععععععععععععععله ..


.
منم عاشق تو ام که

سیندخت 10 آذر 1392 ساعت 16:51

نوشابه سیاه... بستنی لیسی... می فهمم...
مات نمون... بزن برن... بعدی!



وای سیندخت این تیپ رفتارها دیگه طبیعی شده ..
دیروز بعد از چند وقت مترو سوار شدم .................نمیدوووووووووووونی

آمارین 10 آذر 1392 ساعت 18:23

وای دلم پفک اشی مشی خواس.
اون روز که ترشی درست میکردیم بابا رو فرستادم یه چیزی بخره دوپینگ کنم که بازم جون ِ کار کردن داشته باشمش. رفت برام اشی مشی خرید جات خالی با چاقو میزاشتم دهنم که یه وقت مواد ترشی چرب نشه
اما الان که هیشکی نیس بره برام بخره

منم دلم ترشی خواست ..
اونم ترشی هایی که تو بندازی .. الان سه هفته میخوایم بریم 4 تا دونه گل کلم بخریم .. یه دبه شور بذاریم .. وقت نشده ..
منم موافقم اشی مشی خیلی خوشمزه است .. مخصوصا وقتی بذاره توی دهنت و یه کمی فرصت بدی تا نم بکشه ..

عزیزم .. اینجوری نگو غصه میخورم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد