کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

589


هر دو نهار نخورده باشید ..

سر راه .. کنار تره‌بار ترمز زده باشید که مرغ بخرید .. مرغ تمام شده باشه .. وسوسه بشید و ماهی بخرید .. و سیب زمینی .. و احساس خوشبختی و پولداری داشته باشید، چون سیب زمینی با اون قیمتش .. از خریدهای اعیانی این روزها شده .. بعد برسید خونه .. تو بری و منگنه بشی به آشپزخانه .. احسان جانت بره کمی به چشمهاش استراحت بده ..  ظرف بشوری و برنج را بریزی توی پلوپز و ماهی را حسابی بشوری و آب برنج که کم شد سبزی پلویی را اضافه کنی و .. سینک را بسابی تا بوی ماهی جدا بشه و ماهی را بذاری سرخ بشه .. و .. زیرش را کم کنی و بری یه چرت نیم ساعته بزنی .. و ..

یک ساعت بعد، از تلفن داداشیت بیدار که نه .. بلند بشی و بری زیر تابه را خاموش کنی .. پلوپز هم زحمت کشیده باشه و خودش زیر خودش را خاموش کرده باشه و .. تو باز بری بخوابی .. تا صبح .. گرسنه .. با رویای سبزی پلو با ماهی ..


دیگه اینطور غش کردن‌ها از دست خود ما هم خارجه ..


حالا امروز .. نهار .. ما هستیم و شام شب قبل :))



نظرات 8 + ارسال نظر
سمیرا 14 آذر 1392 ساعت 10:09 http://sepideye-eshgh.blogfa.com

عزیزم ..

عزیییییییییییییییییزم .. سمیرای نازم :))

بسی نکته داشت این پست شما بسی

بعدش اینکه کاشکی پا می شدید می خوردید تا از گلوی منم پایین می رفت :) همش منتظر بودم تعریف کنی نوش جان کردین! زود باشید پاشید برید خونتون بزنین بر بدن!!!

نوش جانتون
و اینکه کدبانویی هستی برا خودت ها

امروز ظهر می‌خوریم .. قول میدم .. اصلا من الان به عشق خوردن اون سبزی پلو دارم لحظه‌ها رو میگذرونم
.
در مورد کدبانوگری .. تنها میتونم سرم را پایین بندازم و سوت زنان دور بشم

الما 14 آذر 1392 ساعت 11:34

در عوض امروز ناهار داری
منم هوس ماهی کردم، برم بگیرم برای فردا ناهار درست کنم بزنیم به بدن

واقعا این نهایت خوشبختیه .. معمولا پنجشنبه ها املت میخوردیم .. چون تازه حدود 3 میرسیم خونه ..
برو بخر بخورید .. نوش جونتون ..

لیندا 14 آذر 1392 ساعت 12:12

نخوردن اون غذای خوشمزه یه طرف.لذت اون خوابی که تا صبح ادامه داشته یه طرف دیگه.یعنی کیف کردم گرفتین تخت خابیدین تاصبح عوضش امروز ظهر یه غذای اعیونی دارین.ما اونموقع که سرکار میرفتیم معمولا همسر که میومد دنبالم سرراه غذا از بیرون میگرفتیم وگرنه باید ماهم نیمرو و املت میخوردیم.
چهجلب الان هم دارم بهت کامنت میدم و هم اس بازی میکنم

دیگه ببین چقدر خسته بودیم، گرسنگی و خواب رو ترجیح دادیم
واقعا هم خوب بود ..
آره واقعا نهار امروز رو بگو .. اووم ..
دیگه شما پولدار بودین دیگه .. الان نمیشه از این کارا کرد .. کل حقوق اون روز میره برای یه نهار ..
عزیزم ..

آتا 14 آذر 1392 ساعت 12:57

انجا که سبزی رو ریختی روی برنج داخل پلوپز من اب دهنمو قورت دادم. به به به این غذا
مگه ساعت کاریت تا چنده قاصدک؟ من بودم اگه شده 2 صبح پا میشدم می خوردم

ای وای یه بار غذا پختم ببین چه کردم ..
دیشب ! نزدیک 8 رسیدیم ..
خودم تا 4:30 هستم .. گاهی بیشتر می‌مونم .. مجبوری ..

آمارین 14 آذر 1392 ساعت 13:16

من محاله اینجوری خوابم ببره. از بس استرسی هستم محالههههه بدون تمام شدن کارا و خیالم راحت شدن! بخوابم
میگم پلوپزت دو نفره س؟ چقد من دوس دارم. پلوپز خودم فک کنم 10 -12نفره س. انقددوس دارم توی پلوپز برنج دم بزارم. باید برم تو کار خرید یه دونه کوچولوش. ولی عجیب گرون شده ها. 30 تومن بود شده 88 تومن پارس خزر
ماهی قزل خریدی؟ کیلو چند؟ ما رفتیم دریاچه ی همینجا که از اب میگیرن کنار خونمونه میگفت کیلویی 12800 خیلی هم بزرگ بودن در حد دلفین

من نخوابیدم که .. غش کردم
6 نفره است .. البته نهایت 5 پیمونه برنج میتونم بریزم .. نهاااااایت‌ها

مال منم پارس خزره .. خوبه .. برنج حسابی دم میکشه و تع دیگش فوق العاده میشه .. وقتی هم مهمون کم داشته باشم، یکی از شعله‌های اجاق خالی می‌مونه ..
نه .. حلوا سیاه خریدیم .. کیلویی 15 هزار .. قزل کیلویی 10 هزار بود ..
من قزل رو یه نفره دوست دارم .. یعنی سایزی که دیگه لازم نباشه خرد بشه ..

زهرا 16 آذر 1392 ساعت 07:24

وا اونجا که گفتی ماهی رو گذاشتی و رفتی خوابیدی ترسیدم گفتم طفلی غذاش سوخت .خب خداروشکر که بخیر گذشته ...برای ماهم گاهی این جوری پیش اومده که از شدت خواب غش کنیم

عزیزم .. نه اینقدر زیرش رو کم کرده بودم که نمی سوخت ..

اطلسی 16 آذر 1392 ساعت 18:18

منم ترسیدم اقا فک کردم سوخت!به به بوی سبزیش اومد!ماهم 5شنبه ها همیشه ماهی داریم چون زود اماده میشه!هررررهفته!

نوش جونتون ..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد