کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

599


من بودم و مرضیه و دو تا محبوبه‌ها ..

اولین تجربه یلدای دور از خونه را مزه می‌کردیم .. همون روزها که سیاوش خونده بود “غریبه توی غربت .......” و ما هم خونه شده بودیم .. توی یک واحد دو خوابه‌ی سرد ..

دوران دانشجویی بود و ما تازه نفس .. پر از ذوق و شوق بودیم .. یادمه اون روز هر 4 تا کلاس داشتیم .. با این حال .. بین دو تا کلاس .. تا قنادی معروف اون حوالی رفته بودیم و کیک خریده بودیم، مبادا غروب برسه و چیزی نصیبمون نشه .. کیک حدودا یک کیلویی که اون روزها قیمتش کمتر از 2000 تومان بود ..

بساط میوه‌های شب یلدا توی خونه به راه بود .. و فقط مونده بود هندوانه سرخ .. یادمه دستهامون پر از خرید برای خونه بود .. یادمه هندونه را زمین گذاشتیم تا نفسی تازه کنیم .. و چشم بر هم زدیم .. هندونه مثل توپ سبز رنگی توی سراشیبی افتاده بود و قل می‌خورد .. یادمه .. میز تحریر مرضیه رو گذاشته بودیم و لحاف یکی دیگه را انداخته بودیم روش .. و زیر میز .. هیتر برقی روشن کرده بودیم .. تا بلندترین شب سال را، با آرزوی کرسی نگذرونیم ..

هنوز عکسهای اون شب جلوی چشمهامه .. پاهای یخ زده رو کرده بودیم زیر لحاف کرسی .. و با اون صورتهای براق از حس و حال جوانی .. و با چشمهای پر از خواب .. به دوربین چشم دوخته بودیم ..

چقدر زحمت کشیده بودیم برای دیوارهای لخت اون خونه .. وقتی یادم می‌افته .. دستم هنوز به یاد اون روز .. تیر می‌کشه از جای قیچی ..

رفتیم و کلی کاغذ رنگی خریدیم و خونه رو ستاره‌بارون کردیم .. یک دنیا ستاره رنگی درست کردیم و یک لایه ستاره نشاندیم روی دیوارهای سفید و خونه تازه جون گرفت ..

یادش بخیر .. چقدر نبود امکانات .. و زندگی دانشجویی ..  ذهن و خلاقیتمون رو قلقلک داده بود ..

یادش بخیر .. میز شب چله را چیده بودیم .. قرار شد یک ساعتی چرتی بزنیم و بیدار بشیم و یلدا را زنده نگه داریم ..

.

صبح بود که چشم باز کردیم .. ما خجسته دلهای اون روزگار ..

.

تلخ نمیشه اگر بگم .. یکی از محبوبه‌ها .. چند سال بعدش ما رو تنها گذاشت و رفت .. رفت .. بعد از یک بیماری طولانی ..

یادت بخیر محبوبه .. هنوز یادم مونده خوش قلبی و محبتهای تمام نشدنیت رو .. دوست خوشروی من ..

.

از بقیه بی خبرم .. محبوبه که رفت .. هیچ به دلمون ننشست دور هم موندن ..

.

هر جا هستن خوش باشن الهی ..

.

یلدا مبارک :))


.

.

.


* تلخ نبینیدش .. یادی بود از روزگاری که گذشت :)


.

.

مهم نوشت - یادم باشه حتما بریم و کیک بخریم برای امشب .. بی خیال کمربندی که این روزها سخت دستهاش دور کمر قاصدک رو میگیره :) .. بعله :))

.

خوش باشید .. این یک دستور دوستانه‌س :))





نظرات 7 + ارسال نظر
غزل 30 آذر 1392 ساعت 15:37

شب یلدا خوش عزیزممم

برای شما هم همینطور

آتا 1 دی 1392 ساعت 12:46

قاصدک من قشنگترین خاطره هام از دوران دانشجویی دوران لیسانس تو خوابگاه تو یک شهر کوچیک بدون امکاناته. یادش به خیر. این پستت منو یاد ان روزها انداخت. یاد شب یلداها که دونگی پول می زاشتیم. سمیه همیشه ماهی میاورد از خونه شون و ماهی شکم پر درست میکرد. همیشه هندونه هامون سفید در می اومد. خوراکی ها رو توی ظرفهای که هر کدوم یک شکل بود می چیندیم وسط سفره پلاستیکی و کلی عکس می گرفتیم.یادش به خیر. مرسی که منو یاد ان روزها انداختی. خدا دوستت رو بیامرزه. خیلی ناراحت شدم برای جونیش و دل داغدار خانوادش.

چه خاطره هایی داریم .. یادش بخیر ..
روزهای قشنگی بودن .. و واقعا شخصیت من اون روزها خیلی شکل گرفت ..
آخی چه بامزه ..
.
مرسی عزیزم .. خدا همه رفتگان را رحمت کنه الهی ..

میترآ 1 دی 1392 ساعت 21:26

قاصدک لبخند رو لبم خشک شد ؛ خدا بیامرزتش :(
همیشه دلم میخواست تو خوابگاه زندگی دانشجویی رو تجربه کنم. :)

امیدوارم روحش شاد باشه ..

تجربه جالبی بود میترآ جان .. البته خدا رو شکر من دوستای خوبی همراهم داشتم ..
می تونست اینطور نباشه و خیلی تلخ بگذره :)

لیندا 1 دی 1392 ساعت 22:57

اخی روح دوستت شاد ، چه ناراحت کننده بود آخرش

روحش شاد ..

آره متاسفانه ..

دخملی 3 دی 1392 ساعت 00:37

اخی چه روزایی داشتین...
روحش شاد...
خوش بودیم به دستور شما خانوم!

مرسی عزیزم ..
لطف کردی عزیزدلم

شقایق 3 دی 1392 ساعت 08:37

خدا رحمتشون کنه ...این خاطره ها واسه آدم موندگاره ...وقتی به عکس ها نگاه میکنه پرت میشه به گذشته و و آدمو سرخوش میکنه

گاهی هم آدم رو غصه دار میکنه شقایق جونم ..

لیندا 3 دی 1392 ساعت 20:06

فدای دستور دوستانت

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد