کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

622


بعد از نوشتن چند پست گریه‌دار و آپ نکردن اونها.. ترجیح میدم کمی بر طبل خوش صدای بی‌عاری بکوبم و بنویسم:

وحشت کردم .. دقیقا وقتی لیست اقلام خوراکی مورد نیاز خانه عشق را روی کاغذ آوردم وحشت کردم .. یه لیست بلند بالای دوست داشتنی که دلم می‌خواد تا قبل از صدای انفجار هزار و سیصد و نود و سومین توپ، آماده باشه .. از سبزی و گوشت و مرغ .. تا پودر ژله ..

.

سه شنبه وقت آرایشگاه دارم .. برای رنگ مو .. هنوز نمیدونم چه باید بکنم و این البته ماجرای تازه‌ای نیست .. اصولا من نمیدونم برای موهام باید چه برنامه‌ای بریزم ..

.

یک روسری خوشگل و شاد و ملوسانه و عروسانه خریدم .. خیلی اتفاقی .. در واقع دوست دختر خاله جنس آورده بود و من با وجود همه مقاومتی که کردم که مبادا چیزی ببینم و بپسندم و خرج روی دست خودم بگذارم، باز دیدم و پسندیدم و خرج روی دست خودم گذاشتم ..

روسریم صورتیه و چند تایی گل و بلبل داره .. دوستش دارم .. یاد روسری خرید عروسی مامانم می‌افتم .. که هنوز بعد از 32 سال خوب و مرتب نگهش داشته ..

.

این مانتو فروشی سر خیابان شرکت خیلی نامرده .. هر چی مانتوی خوشگل از دید من رو بالای 250-300 قیمت گذاشته .. فقط این بین یک حریر گل و گشاد از دستش در رفته و حدود 100 قیمت خورده .. یک مانتوی جینگولکی که جون میده بخرمش و با روسریم ستش کنم و باز عروسانه بشم .. البته اصلا قصد خرید نداشتم و ندارم .. ولی از آنجا که چشمهای من قصدهام رو تحت تاثیر قرار میدن، شاید قصدم تغییر کنه .. خصوصا بعد از صحبت دوستم گلی که گفت برای لاغر شدن به خودت جایزه بده .. حالا ما هم همه اموراتمون اوکی، فقط مونده بود تهیه جایزه لاغری ..

.

راستی! لاغر شده‌ام‌ها .. پالتوم دیگه سخت در آغوشم نمی‌کشه و کمی از بدنم فاصله گرفته .. صورتم محو شده و فقط یک دایره ظریف بالای گردنم چسبیده که من بهش میگم صورت .. به شدت گرسنگی می‌کشم و دلم برنج می‌خواد و ته دیگ سیب زمینی .. و حتی آب هم به نظرم مزه بی‌خودی پیدا کرده .. ولی هر بار که جلوی آینه قدی می‌رم .. یا هر قدمی که برمی‌دارم و خودم سبک‌تر شدن را حس می‌کنم .. حس خوبی می‌گیرم ..

.

هنوز برنامه شیرین‌پزی استارت نخورده .. توی ذهنم هفته آخر را گذاشته‌ام برای پختن شیرینی .. که واقعا و از صمیم قلب از خدا می‌خوام کمکم کنه به کارهام برسم و یه آخیش حسابی بگم و بعد بشینم پای هفت سین ..

.

هیچ ایده‌ای برای سفره هفت سین امسال ندارم و خیالم از این بابت راحته .. چون هر بار ایده‌های عجیبی به ذهنم می‌رسه و فاصله ذهن تا دستم گویا طولانی میشه .. اینه که وقتی ایده عملی میشم و میذارمش پیش تصویر ذهنیم‌می‌بینم کلی با هم متفاوت هستن .. به همین خاطر ترجیح میدم اصولا ایده‌ای در کار نباشه و دستهام با خیال راحت هر چه دوست دارند را خلق کنن ..



نظرات 9 + ارسال نظر
مژگان یک دنیا عشق 18 اسفند 1392 ساعت 14:45

من که بخاطر شرایطم ذوق خرید ندارم.یعنی ذوق که نه.هی میگم دیگه بعد زایمان به دردم نمیخورم این سایزا.این یعنی اینکه امیدوارم به سرعت دوباره بشم سایز- 36-38-زهی خیال باطل یعنی؟؟؟؟؟
گذاشتم بعد زایمان برم خرید تابستونی خدا بخواد.
منم اگر همسر کمک بده قراره شیرینی بپزم برای عید.هم باید همزن برقی رو درست کنه هم کمک بده تو کارای جانبی اش.خم و راست شدن سختمه:دی
رنگ مو هم که کلا پرونده اش برای من بسته است امسال.مشکی مشکی با تارهای سپید که روز به روز بیشتر میشن.
هفت سین هم هیچی هنوز .حتی ایده اش رو هم ندارم امسال ولی قطعا تا هفته دیگه اوکی میشه.حالا فردا عدس میذارم برای سبزه تا باقیش...
ببین تنها نیستی منم مثل تو پشت درهای اسفندم

عززززیزم .. چقدر دلم برای کامنتهات تنگ شده بود ..
به نظرم دوباره برمیگردی به سایز قبلت .. خیلی زود .. با اون اراده ای که تو داشتی .. خصوصا در زمینه شیرینی پختن و نخوردن ..

کلا آفرین ما را به گوش همسرت برسان .. بنده خدا خیلی کمکت هستن ها ..

مژگان از موی سفید نگو که دلم خینه .. تا چند وقت پیش شقیقه ها .. حالا درست ردیف اول موی جلوی پیشونی
.
اِ پس از فردا سبزه بذاریم؟ ای وای آره دیگه 19 ام میشه ..

غزل 18 اسفند 1392 ساعت 14:54

روسریت مبارک به سلامتی بپوشی
هااااااا مانتو منم هر چی میپسندم همین قیمتهاست ولی منکه نمیخرممممممم اصلااااااااا میخوام لاغرو بشم از اون یکی خوشگلا که قیمتش کمتر باشه بخرم
خوش به حالت که تغییر کردی خواهر من تازه امروز شروع کردم به لاغری اساسیییییی
من شاید یک کیک زبرایی پختم برای سفره هفت سین به نیت اسب
ایده سفره هفت سین ماله منکه همیشه سادس

مرسی عزیزم ..
من دوست داشتم بخرم، ولی با دیدن قیمتها منصرف شدم .. حالا باز دوست دارم .. کلا این علاقمندی من نوسان داره

ایشالا خیلی خوب و زود لاغر میکنی ..

واقعا سال اسبه .. خوبه گفتی .. من اصلا نمیدونستم چه سالیه ..

زهرا 18 اسفند 1392 ساعت 14:56

این مانتو فروشی سر شرکتتون کجاس که مانتوهاش خوشگله؟چرا من هرچی میگردم چیز خوب نمی یابم ؟؟؟؟
خانوم مبارک تیپ عروسانه و شالت باشه.ایشالا به خوشی تنت کنی ...بوس

البته من الان شاید یکسال هست اصلا 7 تیر نرفته ام .. تیراژه نرفته ام ..
فقط چند ماه پیش یه سر میلاد نور رفتم .. ولی همکارها هم میگن که اینجا تنوع خوبی داره ..
و خود من هم اسپرت و هم مجلسی، چند مورد رو می‌پسندم ..
برات آدرس رو میذارم ..

مرسی عزیزم .. از تیپ عروسانه فعلا فقط روسریش جور شده
بووس

شقایق 19 اسفند 1392 ساعت 09:07

قاصدک؟ من حسودیمشد ...منم لاغزی میخوام ..منم اراده میخوام ک لاغر شم ..سایز 42 رو دوست ندارم ...دلم 38 میخواد ..خاک بر سرممن ..
مبارکه لاغریت هخانوم...مبارکه خریدات ..
امیدوارم خیلی زود خخریدای خونه تون هم تموم شه و کلی از چیدنشون تو کابینتو یخچال کیف کنی :)

عززززیزم تو هم لاغر میکنی .. البته من هنوز نمیدونم وزنم چقدر تغییر کرده‌ها .. هفته دیگه میرم روی ترازو ..
مرسی عزیزم ..
مرسی .. پول برسه میرم خرید

گنجشک پرگوی باغ 19 اسفند 1392 ساعت 09:42

اولین اینکه خدا نکنه پست گریه دار بنویسی دوستم! به تو خنده بیشتر میاد :)
امیدوارم خدا به همه ی ماها روزی ای که حقمون هست رو برسونه! من همیشه فکر می کنم آخه ما تو زندگی قبلیمون چه گناهی کرده بودیم آخه که افتادیم تو ایران! حقمون این همه سختی کشیدن نیست به خدا :(

وای چقدر دلم روسری شاد و ملوسانه خواست
می شه آدرس سرخیابونتون :) رو بدید ما بیاییم مانتوهاشو ببینیم؟

تبریک می گم بهت بابت لاغریت عزیزم!!! من برعکس تو در حال چاق شدنم هی

فاصله ی ذهن و دست اصطلاح جالبی بود! خوشمان آمد :)

عزیزم خیلی لطف داری
الهی آمین ..
گناه ما بی‌گناهی هست عزیزم ..
.
اصلا قابلی نداره .. حتما آدرس رو برات میذارم .. دوست داشتی یه سر بزن ..
.
مرسی عزیزم .. هنوز مونده تا رسیدن به روزهای اوج .. ولی خدا رو شکر که همین چند قدم رو هم اومدم .. باید آهسته و پیوسته پیش برم ..
.

آتا 20 اسفند 1392 ساعت 01:07

به به تیپ عروسانه قاصدک. چه روسری خوشرنگی مبارکت باشه انشالله یک مانتو و کفش و کیف عروسانه هم بهش اضافه بشه.
قاصدککککککککککککککککککککککککک افرین. چند کیلو کم کردی. افرین به این اراده.
من دستور یک شیرینی نارگیلی دیدم خیلی ازش تعریف کردند که انگار اصلا از خود شیرینی فروشی خریدی:)) میخوام ان رو درست کنم


مرسی عزیزم .. دیروز روسری رو برداشتم بردم براش مانتو بپسندم، نشد
مررررررررررررررررررررررسی .. نمیدونم چند کیلو .. چون ترازویی که قبلش خودم رو وزن کرده بودم نزدیک خودمون نیست .. باید چند روز دیگه صبر کنم ..

واقعا؟ از کجا میشه دستورش رو بردارم؟

اطلسی 20 اسفند 1392 ساعت 09:27

وای وای از خرید نگو که نمیدونم چی شده ما کسری بودجه اوردیم!!!همه چی هم روی حساب بوده و حتی قرونی بیشتر خرج نکردیم اما خوب....توی جمع و تفریقا مون اشتباه داریم!
منم مدل خاصی مدنظرم نیس...شاید همون ظرفای تکراری شاید هم ویترای...نمیدونم
مبارکههههههههههههه لاغر شدی با همین رزیم کانادایی؟
مانتو یکی دیدم قیمتش هم خوبه ساده و راحت هم هست اما نمیدونم بخرم یا نه؟

ما بودجه دستمون نرسیده .. هی امروز و فردا .. کم کم دارن میندازن آخرین دقاقی سال 92، که دیگه نشه خرید کرد .. بعد همه اش پس‌انداز میشه

ایشالا جور میشه ..
.
آره لاغر شدم .. بلی .. تقریبا مثل رژیم کانادایی ..
.
برای عیدت؟

خانوم گلاب 20 اسفند 1392 ساعت 11:44 http://2ta-ashegh.blogfa.com

یعنی خرید کردن بعد از لاغر شدن آی می چسبه!

نوش جونت :-)

همینطوره .. خیلی می‌چسبه ..

مرسی عزیزم ..

آتا 20 اسفند 1392 ساعت 20:30

من تو وبلاگ هانی شف دیدم. دو تا دستور گذاشته یکیش نوشته مول بازاری از دستورهای خانم قاجار هست فکر کنم

چه جالب .. مرسی عزیزم .. میرم می‌چکم ..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد