کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

654


رفتیم و برگشتیم .. و انگار همه چیز یک رویا بود ..

یک رویا .. که تازه بعد از اخرین نماز داخل صحن .. کم کم باورش کردم .. و وقت خداحافظی با همه‌ی وجود اشک می‌ریختم و دوست داشتم زمان متوقف شود و من هنوز روبروی ضریح .. با فاصله چند متری مانده باشم و حجم عظیم حال خوش ماندگار باشه .. یک رشته کوه غم برده بودم و دو روزی حال خوب داشتم و درست وقت بازگشت بود که حس کردم چقدر زود .. چقدر زود ما را راهی کردی ........

و تنها وقتی دل کندم .. که به دلم افتاد بگویم همه چی را سپردم به خدا و به شما ..

.

فضای خلوت و سبز و روحانی اطراف ضریح .. و سرداب .. که انگار انجا مشت مشت انرژی مثبت به سر و روی زائر می‌پاشیدند ..

روز دوم .. بعد از نماز ظهر بود .. وقتی سرداب خلوت‌تر بود .. وقتی بدون سختی خودم را به آن دریچه رو به بهشت رساندم و وقتی دستم را از بالای فضای شیشه‌ای، به داخل محوطه حفاظت شده بردم ................ و من مانده بودم و احوالی که نمیدانستم چیست ..

ممنونم از میزبانی شما .. مثل همیشه سنگ تمام گذاشتید ..

.


نظرات 4 + ارسال نظر
غزل 17 تیر 1393 ساعت 08:53

زیارت قبول و واقعا خوش به حالتون

مرسی عزیزم ..
ایشالا خیلی زود قسمتت بشه دوستم

شقایق 17 تیر 1393 ساعت 12:25

همیشه به سفر و خوشی ....امیدوارم همیشه دلت رو شاد نگه داره :))))

رسیدن به خیر خانومممم

مرسی عزیزم ..

آمارین 17 تیر 1393 ساعت 14:44

زیارت قبول قاصدک جون. عجب استخونی سبک کردی

مرسی عزیزم .. مرسی ..

” عشق “
در مرد ها حسی هست که اسمشو میذارن ” غیرت “


و به همون حس در خانم ها میگن “حسادت “

اما ...

من به هردوشون میگم ” عشق “

تا عاشق نباشی

نه غیرتی میشی نه حسود !

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد