کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

669


سخت و نفس گیر دارم دست و پا می‌زنم .. برای تغییر .. برای پاک کردن ِ از پیش نوشته‌ها و برای نوشتن دوباره با خط خوش ..

برای تغییر روندی که مثل تور .. مثل تار .. چسبیده به دست و پای افکار ما و ما در حال فلج شدنیم .. از این چسبندگی ..

من هنوز غرق در آرزوهایی هستم که پشت خانه‌ی مغزم جا گرفته .. من هنوز غرقم در همه‌ی آنچه که باید می بوده و نبوده ..

.

زندگی را تکان میدم .. باید تکان بدم .. جوانه‌های سبز و دوست داشتنی‌ای در حال رشد هستن .. باید ساقه‌ها جون بگیرن .. باید ریشه کنن ..

.

باید دو سر زندگی را بگیریم و بتکانیم .. خاک گرفتتش .. باید قوانینی بنویسم و سر در خانه‌ی من و او وصل کنیم ..

.

چقدر “باید” در این روزهای من جاری هست ..

خسته نیستم .. کمی بغض دارم فقط .. مثل دیشب .. چند قدم دورتر از کبابیه محل ..

.

ای خدا .. ای بزرگ .. دوستت دارم ..