کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

643


یه گونی تخمه سیاه ..

یه زیرانداز یا هر چی که شما بهش میگید .. در ابعاد کل سالن .. که تمام نقاط کور در معرض پرتاب پوست تخمه را به بهترین شکل پوشش بده ..

چند تا متکا ..

یه کش سر نه خیلی محکم و نه خیلی شل و ول .. که موها را دم اسبی جمع کنه و 90 دقیقه نگه داره ..

یه دست تاپ و شلوارک راحت ..

کلاه بوقی ؟!!

وووووزلاااا !!

به همراه همسر .. که ببینی طرفدار چه تیم‌هایی هست و تو بری طرفدار تیم‌های برعکسش بشی .. تا هیجان بالا بره ..

و ..

شمارش معکوس تا .. تاااااا ..


جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام جــــــــــــــــــــهـــــــــــــــــــــانـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

2014

 



642


ملاصدرا را آمدیم تا کردستان .. احساس کردم همه دنیای کوچک و خفه‌ی زیر پل، صدا و همهمه شده .. راننده‌هایی که ماشین‌ها را به هر قیمتی در هر فضای تنگی جا میدادن و بوق می‌زدن و ویراژ می‌دادن و هدف، فقط جلو افتادن از قافله ماشین‌های دیگر بود ..

حالم بد بود .. صداها در هم می‌پیچیدند و بی‌انتها تداوم داشتند و  تصاویر به هم گره می‌خوردند و ماشین تکان تکان می‌خورد  .. انگار قیامت شده بود ..

شیشه کنار خودم را بالا بردم .. سرم را به صندلی تکیه دادم ..

دوست داشتم نگاهم را به کنار راه بدوزم و به جای دیواره‌های سیمانی .. رنگ و وارنگ گل و درخت و سبزه‌ی بهشتی ببینم .. و سکوت باشه و ماشین بدون تکان حرکت کنه و پیش بریم ..

.

دلم صدای دریا می‌خواد .. ششششششششششـ .. و صدای کوفته شدن موج به صخره .. نسیم ملایمی باشه و حتی صدای مرغ دریایی .. و من تا ابد وقت داشته باشم به خط افق نگاه کنم .. بدون غروب .. و بدون طلوع ..

.


641

از اتوبوس پیاده شدم .. حواسم بود سری به سوپر روبروی ایستگاه بندازم و پفک نمکی مینو بخرم و بعد راهی خانه بشم ..

تلویزیونِ نمیدونم چند اینچ مغازه روشن بود .. یادم افتاد بازی ایران و برزیل هست ..

پول رو پرداخت کردم و راه افتادم سمت خانه ..

باورم نمی‌شد .. ایران 2-0 از برزیل جلو بود ..

بهش زنگ زدم و گفتم ایران چیکارش کرده؟

گفت چی؟

گفتم والیبال دیگه ..

گفت بردییم؟

گفتم فعلا 2 ست اول رو بله ..

لباس‌هام رو سبک کردم و نشستم جلوی تی وی و پفک رو باز کردم و مسابقه را تماشا کردم .. و لذت بردم ..

.

تا جایی که یادم هست، همیشه اینطور موفقیت‌ها و پیروزی‌ها برام بی‌نهایت دلچسب بوده ..

نفر یا نفراتی که تمام سعی خودشان را به کار می‌برن تا بودنشون را ثابت کنن .. زحمت می‌کشن و پشتکار دارن و به خودباوری می‌رسن و خودشان را به اثبات می رسونن .. همیشه این دست ماجراها برای من تحسین برانگیز بوده ..

و همیشه دوست داشتم در مورد خودم هم همینطور باشه .. و قاصدک، مغلوب ِ از قبل تعیین شده‌ی قضاوت‌ها و برچسب‌ها و پیش داوری‌ها و تصورات نباشه .. که قاصدک همیشه و همه جا حرفی برای گفتن داشته باشه .. و همیشه از خدا سپاسگزارم برای داشتن این روحیه ..

البته که مدتهاست ذهنیت‌ها و آرزوهای شخصی‌م .. با چیزی که در زندگی شخصی‌م جاری هست متفاوته .. ولی چشم امیدم به خداست .. خدایی که این روزها عمیقا حضورش را حس می‌کنم .. و عاشقانه دوستش دارم ..


640

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.