کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

668

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

667


سلام :)


قاصدک از دیروز شروع به نوشتن سفرنامه کرده .. تازه رسیده به روز قبل از آخر :)

349 تا عکس گرفته ولی کلا 10 - 15 تا عکس خوب ازش میشه استخراج کرد :/


قاصدک بدجنسانه منتظره همه‌تون بیاید و سفرنامه‌هاتون رو بنویسید و سفرنامه‌ی خودش آخرین باشه و بدینگونه در اذهان باقی بمونه ;)




666


هنوز یه سوزن هم جمع نکرده‌ایم ..

دستمال خریدیدم .. کیسه زباله خریدیم .. چند قوطی پپسی و میراندا و سفره یکبار مصرف مجلسی و ظرف یک بار مصرف گیاهی برای مواقع فوق ِ خاص .. و چیپس و پفک .. که خدای ناکرده بدون چیپس و پفک نمونیم و ...

و ایشالا فردا صبح .. یا کمی قبل‌تر از صبح .. قلدر را می‌تازونیم و میریم .. میــــــــــــــریم .. خب راستش دقیقا نمی‌دونم کجا .. تا قزوین رو می‌دونم .. بعد شاید ماسوله .. شاید رشت .. بعد ایشالا آستارا .. و بعدترش ایشالا اردبیل و سرعین .. و دیگه واااااقعا بقیه رو نمی‌دونم ..و از این چند شهری که نوشتم .. پیش از این فقط رشت را دیده‌ام :)

لیستی که نوشته‌ام راحت برای چند ماه زندگی جواب میده .. بس که من آدم ِ سفرهای اینطوری‌ام  ;)

فقط کمی مرددم اگر همه‌ی لیست را بار ماشین کنیم .. جایی برای خودمون می‌مونه یا نه :D

و دقیقا نمی‌دونم کی قراره این لیست را جمع کنم .. الان که شرکت هستم و بعدش می‌خواستم برم جلوی موهام رو یه تل ظریف بافت بزنم چون دختر خاله گفت به خودت و موهای کوتاه آلبالویی‌ت میاد .. که منصرف شدم و بعدش باید برم کمی خرید و بعدش بریم خانه و بعدش افطار را اماده کنیم و بعدش که من از سیستم خارج می‌شم و غش می‌کنم و نمی‌دونم توسط کی و کِی قراره وسایل جمع بشن :/

و من هیجان زده‌ام .. خیلی زیاد .. و از خدا می‌خوام همه‌ی مسافرهای‌همه‌ی دوران .. سالم و سلامت به سفر برن و برگردن و تجربه کنن و لذت ببرن و شاد باشن .. الهی ..

.

از این هیجان که بگذریم .. حس و حال عجیبی دارم .. ماه رمضان داره تمام میشه و من آرزو می‌کنم عمری باشه تا باز در این ماه میهمان خدا باشم .. یک میهمان آداب دان ..

.

خوب باشید .. خوش باشید .. سالم باشید .. الهی :))



چقدر خوشحالم این پست این عنوان خاص را داره :)




طاعات و عباداتتون قبول .. و عیدتون مبارک ..





665

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

664


یه چیزی خیلی سخته ..

اینکه به این باور برسی که همه .. حتی عزیزانت .. حتی انها که به گوشه‌ی دلت گره خورده‌اند .. حق دارن راه خودشون رو برن .. حق دارن طبق رویاهاشون زندگی کنن .. حق دارن به شادی خودشون هم فکر کنن .. حق دارن راه را اشتباه برن حتی – از نظر تو – و حتی سرشون به سنگ بخوره و باز برگردند ..

ادمها حق دارن .. که کمتر نگران لرزیدن دل تو باشن .. کمتر دلواپس دلواپسی‌های تو باشن .. آدمها حق دارن نعمت زندگی را آنطور که میخوان مصرف کنن .. نه اونطور که تو میخوای ..

چقدر سخته .. با همه‌ی آموزه‌های اول تا حالای این زندگی .. این آداب و رسوم .. و این عرف .. به این باور رسیدن ..