کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

750


ساعت داره به 4 نزدیک میشه و من خوشحالم ..

برگه مرخصی را برده ام و امضا شده و فردا خانه خواهم بود .. حتی اگر برنامه ی فردا، نظافت و رسیدگی به خانه ی به هم پیچیده باشه .. باز هم خوشحالم .. در واقع سبک هستم ..

امروز بی نهایت تا طپش قلب داشتم .. و حالا بی رمق روی صندلی .. پشت میز کارم افتاده ام و می نویسم .. در واقع می تایپم ..

با مسئول ثبت نام بحثم شد .. هفته قبل ساعت نزدیک 2 نیمه شب پیامک مربی اومد که به دلایلی داره میره سفر .. پس کلاس نداریم ..

مهم نبود .. شاید اتفاق غیر منتظره ای پیش اومده بود ..

امروز مسئول ثبت نام تماس گرفت و صحبت این بود که سه روز آخر این هفته کلاس باشه تا ساعت اموزش تمام بشه زودتر، که خانم فلانی باز برنامه سفر داره ........

دیگه الان توان نوشتن همه ماجرا رو ندارم ..

.

دیشب طوفان خانه را تکان میداد .. کاش خانه را بلند می کرد و می برد یه جای دور .. یه جای سبز ..

.



748


گاهی اینقدر نمی تونی چیزی بگی .. که فقط از دلت میگذره "خدایا .. تو آگاهی .. تو میدونی .. و همین بس هست برای همه ی عمرم .."

.

خدایا .. چه خوبه که هستی .. خیلی خوبه که هستی و لازم نیست برای تو توضیح داد .. خیلی خوبه .. بد و خوبم رو خودت میدونی .. بنده ی خودت هستم و هر چه هستم آفریده ی تو ام .. چه خوبه هستی خدا ..



745


هر کی ماجرایی داره ..

حتی همون ادم خوشروی خوش صحبت دوست داشتنی ..

خنده ها و روی خوشش را که کنار بزنی می بینی زخم های زیادی از روزگاری که گذشته .. اون زیر پنهان شده ان .. و فقط گاهی توی خلوت مجال خودنمایی پیدا می کنن ..

منم مثل همه ..

یه وقتی غرق شده بودم توی ماجراهای زندگیم ..

ولی الان فهمیده ام باید یک قایق بسازم و بیام و روی ماجراهای تمام نشدنی باقی بمونم ..چون فهمیده ام موندگار ِ همیشگی من هستم .. 

حس خوبیه .. بیای بالا و به جای غوطه ور شدن و فرو رفتن .. از بالا ببینی چه خبره .. شاید ..  و البته که حتما، نگاهت به گوشه ای می افته و می بینی مسیر درست از اونجا میگذره .. قایقت را سُر میدی و میری و ماجراها می مونن ..

یه وقتی شنیده بودم که نباید از مشکلاتت بپری و بگذری .. باید دونه دونه حلشون کنی .. ولی حالا نظر خودم اینه که اتفاقا باید از روی بعضی مشکلات بپری .. هر مشکلی ارزش وقت گذاشتن و انرژی صرف کردن نداره .. بعضی وقت ها باید بپری و بگذری و بری به آینده و سر برگردونی و ببینی پشت سرت همه چی حل شده و صاف و شسته رُفته است ..

بعضی وقتها .. با یاد گیری حل مسائل بزرگتر .. اوستای حل مسائل ریز و کوچک میشی .. وقتی افق نگاهت بازتر میشه :)



744

چی اینقدر متلاطمم کرده .. که با خوندن یک ایمیل قدیمی باز اشک می ریزم .. به همان شدت بار اول ..

خدایا ..

البته که این اشک دردهای قدیم و شوق امروز را داره .. و خدا رو شکر که از تلخی نیست .. از مزه ی شیرین گذر رنج هاست .. خدا رو شکر ..

.



با مامان قرار دارم .. میرم از نان فانتزی خیابان شمالی سه تا پیراشکی بگیرم ..برای خودم .. مامان .. و همسر .. و این بشه یک بهانه برای لبخند :)



743


هر دو را امتحان کرده ام ..

هم سکوت را و هم نگاه های خیره و کلام راحت را ..

سکوت بهتر بود ..سکوت حجاب اندیشه هاست ..  سکوت که میکنی تمام اندیشه ت را برای خودت محفوظ در کنجی نگه میداری .. زبانت را به صبوری عادت می دهی .. و ذهنت را به کند و کاو .. قلبت آرام می گیرد و درونت شیرینی ی ِ ذکاوت جاری می شود ..

سکوت که میکنی .. حالت بهتر است .. و جمله هایت روبان زده و مرتب گوشه ای آماده می شوند و تو فرصت داری در بهترین وقت .. با بیشترین تاثیر .. تقدیمشان کنی ..