کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

477


تا حالا کیک تولد پختین؟ مثلا برای مامانتون .. یا باباتون .. یا برای همسر عزیزتون .. خب من این شانس رو داشتم ..

3 خرداد تولد مامان عزیزم بود .. از یکی دو روز قبل فکرم رفت سراغ تهیه کیک تولد .. مامی سایت و وب شف طیبه عزیز شده بودن پاتوق قاصدک قناد باشی !

اعتراف میکنم دست و دلم لرزید و خامه را خودم درست نکردم و خامه فرم گرفته را از قنادی نزدیک خانه عشق تهیه کردیم ..

کیک اسفنجی 6 تخم مرغی پختم و نشستم پای فر و با هر ذره پف کردنش ذوق کردم .. کیک آماده شد.. از آنجا که قالب گرد نداشتم و کیک اسفنجی را توی سینی فر پخته بودم، یک دیس خوشگل و خوش تراش مستطیل شکل انتخاب کردم و وقت تزئین رسید .. اول نظرم این بود که کیک را دو لایه درست کنیم .. ولی با پیشنهاد احسان تعداد لایه ها را بیشتر کردیم .. احسان کیک را از وسط نصف کرد تا اندازه دیس باشه و هر نصف را از میان نصف کرد تا 4 لایه داشته باشیم  و من هر لایه را با آب کمپوت آناناس خیس می کردم و همینطور پیش می رفتیم .. لایه اول را خامه و آناناس ریختیم .. لایه دوم را خامه و شکلات چیپسی و لایه سوم را خامه و گردوی خرد شده .. رسیدیم به سر کیک .. بقیه خامه را ریختم روی سر و روی کیک مستطیل شکل و د ِ صاف کن .. که البته خامه همکاری نمی کرد و خوب صاف و یکدست نمی شد .. بعد روی کیک را با آناناس حلقه ای و توت فرنگی و شکلات چیپسی تزئین کردیم .. و در آخر دنت شکلاتی را توی قیف ریختیم و با کوچکترین سایز ماسوره روی سر و روی کیک، دالبری پاشیدیم .. و کیک ما آماده شد و رفت توی یخچال نشست تا خودش رو بگیره و قاصدک و احسان آماده بشن و برن تولد بازی ..

کیک ما می تونست بهتر باشه اگر از شب قبلش اماده می شد و خامه خوب به خوردش می رفت ..

کیک ما می تونست بهتر باشه اگر خامه بیشتری استفاده می کردم و بی خیال کالریش می شدم ..

کیک ما می تونست بهتر باشه اگر کیکش اسفنجی تر می شد و پوک تر ..

ولی همه قویاَ اظهار داشتند که برای تجربه اول خوب بود ..

و البته من درس گرفتم ملت وقتی عکس کیکشون رو میذارن توی سایتهای مختلف .. نگم ”وا .. چه بی حوصله تزئین کرده” .. بلکه بگم ”واااااااااای بنده خدا چه زحمتی کشیده تا همینجا کیک رو تزئین کرده” !!!!!!!!!!!!!!!

.

خلاصه این بود اولین تجربه کیک تولد پختن من و احسان جانم !

 





توصیه میکنم اگر اهل این کارها هستین تجربه درست کردن کیک با همسرتون را از دست ندین .. تجربه ای بی نهایت دلچسب و خوشمزه است :)))


.

.


*  :)))))) الان تشکر میکنم از خودم که روی زمینه کرم قهوه ای عکس انداختم و معلوم نیست کیک کدومه، رومیزی کدومه !!!!!!




473


هنوز غرق در داستان فیلم باشید و همراه با همسرتان .. نرم و آهسته از خروجی سرسره مانند پردیس ملـت سُر بخورید و بیرون بیایید و ببینید آفتاب و نم باران و بهار چه سورپرایزی برایتان مهیا کرده اند .. عیش فیلم دیدنتان تکمیل می شود ..



حوض نقاشی .. ساده بود .. شاید به خاطر سادگی شخصیت هایش ..

دوست داشتنی و زلال بود .. شاید به خاطر زلال بودن شخصیت هایش ..

حوض نقاشی انگار ساخته شده تا بعد از آن نگاه تو به همسرت لطیف تر و دوستانه تر و پر مهر تر باشد .. 

در این پیچیدگی های بی سامان این روزها .. دیدن چنین آدمهایی با این حجم از سادگی و سپیدی و پاکی .. عجیب فطرت خاک گرفته را قلقلک می دهد ..


دلم روستا خواست و جویبار و بوی کاهگل ..

.

متشکرم، خانواده حوض نقاشی ..



468

با وسواس وسایلت رو جمع می کنی و می چینی توی کیف دستی بزرگت .. مانتو و شلوار و مقنعه سورمه ای رنگ را اتو کشیده ای و روی مبل، نرم و آرام رها کرده ای تا صافی اش رو چیزی خط خطی نکنه .. توی کیفت چند تایی کیک و بیسکویت هم هست .. که با وسواس و سلیقه همسرت مهیا شده .. تا مبادا گرسنه بمونی .. دوازده شب رو گذشته که می خوابی .. البته اسماً می خوابی .. رسما بیداری و دلشوره هم داری .. پرواز ساعت 7 صبح انجام میشه و تو باید 6 فرودگاه باشی .. ساعت 4:30 بیدار میشی و 5:30 از خانه عشق بیرون می زنید.. طبق رسم و رسوم جاری، یکی از دور برگردان ها را بسته اند و قلدر باید چند کیلومتری جلوتر بره تا یک خروجی پیدا کنه و شما را تا فرودگاه ببره ..

همسرت را در آغوش میکشی و به نگرانی های مردانه عمق نگاهش لبخند می زنی.. و اینگونه .. اولین ماموریت کاری تو آغاز می شود ..

مقصد بیش از هزار کیلومتر آنطرف تر از تهران است .. از صبحانه ات تنها پنیر خامه ای و نان را میخوری .. کره و مربا را درون کیف بزرگت میگذاری .. برای همسرت .. این یکی از عادت های توست .. شاید یک نشانه که به او بگویی هر لحظه به یادش هستی ..

یکساعت از شروع توام با تاخیر پرواز گذشته که در فرودگاه مقصد، می نشینیم .. هوا بوی ماهی می دهد .. و آنقدر گرم است که حتی فرصت نمی کنم عرق کنم .. یک تاکسی میگیرم و می روم تا سایت .. دلهره ام را با صلوات های مکرر آرام می کنم .. و امیدوارم بهترین خودم را انجام دهم و با دست پر برگردم ..

تا حدود 5 بعد از ظهر .. تنها با وقفه ای کمتر از نیم ساعت برای نهار .. کار می کنی .. و خدا را هزاران بار شکر .. سیستم را راه اندازی می کنید .. آموزش میدهی و صورتجلسه تحویل را امضا می کنید و آن  وقت است که نفسی راحت می کشی ..

به دلایلی نامه اعزام کارشناس با تاخیر یک هفته ای دست ما رسیده بود .. تنها دو روز برای هماهنگی و رزرو پرواز وقت داشتیم و به همین دلیل برای برگشت ناچار بودیم از یکی از شهرهای نزدیک پرواز رزرو کنیم .. و این یعنی هدر رفتن وقت و انرژی .. پرواز به قدر کفایت دیر انجام می شد، تاخیر بیش از یک ساعت هم مزید بر علت شد و بعد ازنیمه شب به خانه عشق برگشتم ..

کل مسیر برگشت را هم خواب بودم ..

...

این اولین ماموریت کاری من بود .. شاید تشویقی برای ساعتهایی که بیش از یک سال قبل، برای یادگیری کار با یک سیستم صرف کرده بودم .. یکسال گذشت تا ثمره ان روزها را ببینم .. این هم شد درسی دیگر برای من ..

از همسرم تا همیشه متشکرم .. یادم می ماند که نگرانی هایش را در دلش مخفی کرد تا همسر پر سر و صدایش تجربه ای دیگر کسب کند ..

.

یک روز ماموریت، یک روز بیماری در پی داشت .. در آن چند ساعت و آن گرمای باور نکردنی فراموش کرده بودم بدنم به آب هم نیاز دارد .. این شد که به سلامتی گرما زده شدم و جان در بدن نداشتم :)))))))

.

 

465

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

464





برای شما .. برگ گل های زندگی ..

تقدیم به لطافتتان .. ظرافتتان و پاکی دلهایتان ..

.