کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

738


قضیه کاملا جدی یه ..

دوست دارم بنویسم .. مثل وقتهایی که فقط کافی بود صفحه word را باز کنم تا کلماتم جاری بشن .. ولی ..

شاید اعجاز محیط نارنجی بود که به نوشتن مشتاقم می کرد .. شاید اتاق سفید و تک رنگ اینجا کلمه ها را محو می کنه .. کسی چه میدونه ..

.

چند ماهی هست از تغییر کارم میگذره .. اواخر کار قبل شده بودم یک قاصدک که در هاون کوبیده میشه و عصاره ش در میاد .. به شدت عصبی و خسته و اشک آلود ..

حالا خدا را شکر اوضاع خوبه .. حس های مثبت زیادی به سراغم آمده و حال بهتری دارم .. و قدر میدونم و خدا را شاکرم و البته به خودم هم افتخار میکنم .. می تونستم زودتر استعفا بدم و با خاطره ی نه خیلی خوب اینجا را ترک کنم .. ولی ماندم و تجربه ی خوب کاری در این محیط را کسب کردم و گوشه صندوق خاطراتم جا دادم .. شاید بشه گفت صبر کردم و تلاش .. تا به جایی که دوست داشتم برسم .. خوشحالم .. و شاکر ..


735


چمدان ها و وسایل مورد نیاز را پشت قلدر بار زده ایم و منتظریم همه سر وقت معین .. سر قرار حاضر بشن و .. راه بیفتیم ..

.

پیشاپیش عید مبارک و امیدوارم همه تعطیلات دلچسبی داشته باشید :)



...

سایت هواشناسی میگه دمای هوای تهران 39 درجه سانتیگراد هست ..

باورم نمیشه .. به نظرم حداقل 42-43 باید باشه ..

اسپلیت روی 18درجه هست با حداکثر توان فن .. ولی باز اینجا روی میز کارم افتاده ام و طپش قلبم بالا رفته .. سردرد گنگی هم گوشه سرم را گرفته .. 


مراقب خودتون باشید ..




734

دیروز قبل از ظهر بلیط برای عصــــ..ــر یخبــندان را رزرو کردم ..

از صبح حال م خوب نبود .. قبل از سحر رانیتیدین خورده بودم و سوزش معده م افتاده بود و بعد از آن دل درد و معده درد شدید اومده بودم سراغم .. ظهر را گذشته بود که روزه م را باز کردم .. معده م حسابی متلاطم بود ..


شهر مثل کوره ای بود که آدم می پخت .. همسر پیشنهاد داد بریم خونه .. سرسختی کردم و گفتم نه .. خوبم ..

رفتیم و روی صندلی ها مستقر شدیم .. از همان ابتدا بوی عطر گرم و تند خانم کنار دستی دلم را به هم پیچاند .. فیلم تلخ بود .. ولی به روی خودم نمی آوردم .. بیشتر به بازی ها دقت می کردم .. با ژاله صـ.ـامتی گریه کردم .. و با مهتاب کرامـ.ـتی .. و با هر بار اوج گرفتن فیلم، عطر خانم کناری بیشتر توی دماغم می پیچید .. کاش قانون میگذاشتند کسی قبل از رفتن به سینما عطر تند و گرم نزنه .. یک فضای بسته است و قرار هست حداقل 90 دقیقه یکجا بنشینی و نمی تونی کنار دستی خودت را انتخاب کنی .. و در اغلب مواقع نمی تونی جای خودت را تغییر بدی ..

.

دیشب همه ی وجودم درد آلود بود .. گرمازدگی توانی برای من نگذاشته بود .. بیشتر از 24 ساعت هست که فقط با آب .. شربت لیمو و گلاب .. و قاشقی مربای بهار نارنج خانگی زنده ام ..

گرما به کنار .. گرد و غبار راه نفس را می بندد ..


.

داستان فیلم اعتیاد و خیانت بود .. امار بالای خیانت و اعتیاد را میدانم .. ولی نمیدانم اینهمه پرداختن به این موارد تا به حال فایده ای داشته؟ اینهمه دیدن تلخی؟ آیا این راه، راهی درست برای هوشیار کردن مردم هست؟؟


.

فکر کنم تقریبا تنها خانم مانتوی جلو بسته پوشیده ی دیروز من بودم !!



732

چرخیدم سمت گوشیم و صفحه ش را روشن کردم و دیدم نوشته 3:56 دقیقه ..

.

فقط وقتی از شب قبل یه خورشت سبزیجات بار گذاشته باشی و زیرش شعله پخش کن گذاشته باشی تا آبش ورنچینه و حسابی جا بیفته و برنج خیس کرده باشی  و .. ساعت 1:42 دقیقه از سوزش معده بیدار شده باشی و تا آشپزخانه رفته باشی و یه قرص رانیتیدین را به سختی قورت داده باشی و باز خوابیده باشی و ساعت 2 نیمه شب بیدار شده باشی کشان کشان خودت را پای اجاق برده باشی تا زیر قابلمه ی برنج را روشن کنی تا برای سحری آماده بشه و 10 دقیقه بالای سر قابلمه ی برنج ایستاده باشی تا به جوش بیاد و بتونی دم بذاریش و باز از سوزش معده به خودت پیچیده و تابیده شده باشی و به سختی خوابیده باشی و ساعت 3:15 بیدار شده باشی و فکر کرده باشی میتونی هنوز یک ربع دیگه بخوابی و ..... باز ..  چشمهات باز شده باشن و دیده باشی ساعت موبایلت میگه عزیزم 3:56 دقیقه هست ...... می تونی درک کنی چه حااااااالی داشتم ..

مثل فنر از جا بلند شدم و یه بشقاب کوچولو غذای تازه و گرم برای همسر کشیدم و همسر پارچ را پر از آب کرد و یه لیمو داخلش چکوند و من از ترس سوزش معده فقط آب و لیمو خوردم و بعد غش کردم تا 6 ..

تنها چیزی که خوشحالم کرد .. بشقاب خالی همسر بود .. وقت اذان صبح .. 

الهی توی این روزها در کنار تمرین برای نخوردن و نیاشامیدن .. تمرینهای مهمتری هم انجام بدیم ..


خدا از همه قبول کنه الهی ..



..... دیروز بعد از ظهر رفتیم سینما .. نهـــنگ عــنبـ..ـر .. حاضرم فقط به خاطر اون سکانس قرار رویا و ارژنگ باز برم سینما و 100 دقیقه فیلم را دوباره ببینم .. بس که با ریتم راه رفتن رویا و فیگورهای ارژنگ و نوع نگاه هاشون به هم و موسیقی یکی از آهنگ های شهــره به وجد آمده بودم و از ته دل می خندیدم :))))