کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

716



پشت پنجره اتاقت اینجوری باشه و ..

میز کارت دقیقا پشت به پنجره باشه و ..

اتاق جا نداشته باشه تا میز رو بچرخونی و زاویه بهش بدی و ..

کرکره پشت پنجره هم گیر کرده باشه و باز نشه و ..

.

کلا همه چی دست به دست هم داده باشن تا تو از دیدن این منظره محروم بشی و .. ولی تو ..


اینقدر این بیلبیلک ها رو می چرخونی و عقب و جلو میبری تا یه کمی از کرکره باز بشه و ..

دوربین گوشی ت رو آتیش میکنی و یه عکس سبز و پر از طراوت میگیری و ..

می پری و میای صفحه ی وبت رو باز میکنی و عکس رو میذاری تا دوستات هم ببینن و ..

همه با هم از این بهار و از این هوا و از این سبزی لذت ببرید و ..

دلتون آروم بشه و ..

لبخند روی لبهاتون بشینه :)



714

دیروز می گفت آقای همکار رو هر از گاهی می بینه که توی آلاچیق نشسته و چای می نوشه ..

گفتم ما که نیم ساعت وقت نهاری داریم و روی ساعت کارمون حساب میشه .. منم خیلی دوست دارم مثلا وقت نهار برم روی اون نیمکت بشینم و توی سکوت غذام رو بخورم و کیف کنم .. خصوصا حالا که هوا خود ِ بهشته ..


همین الان یادم افتاد که یادم نبوده که آرزوی کوچولوم رو برآورده کنم و دو تا سمبوسه ی خانگی سهم نهار امروزم را پشت همین میز کار بلعیده ام :(


.

.

.

712

سلام :)

اولین روز کاری امسال من امروز هست ..

دلم برای همه ی شما تنگ شده بود ..

امیدوارم تا اینجای 94 برای همه به زیبایی گذشته باشه ..



708


صفحه رو باز کرده ام و زل زده ام به سفیدی ش .. ذهنم را ورق میزنم تا شاید سوژه ای برای نوشتن پیدا کنم .. مثلا نوشتن از دماوند .. که این چند روز قاطع و محکم و سفید .. از دوردستها دیده میشه .. یا از خانه ماندن دیروز .. یا از زندگی .. یا از روزمره .. یا از تخم گشنیز دوست داشتنی که تبدیل شده به اصلی ترین ملزومات طبخ غذای این روزهای خانه .. یا از تارهای سفیدی که بی رحمانه تکثیر میشن و راست شقیقه را دارن پر میکنن .. یا از گلدان بنجامینی که نمیدونم چرا هر روز تعداد بیشتری از برگهاش رو به زمین میسپاره .. یا از کتف و گردنی که درگیر درد هستن .. یا از هر چی ..

چیزی برای نوشتن ندارم .. مهارت ِ –اگر چنین چیزی از ابتدا در من وجود داشته- سوژه ساختن را از دست داده ام .. و بیشتر دوست دارم همین کنج بمانم و رویا ببافم .. دلم برای یک شمال رفتن طولانی و حسابی تنگ شده .. برای یک جاده ی خلوت .. برای بوی هیزم .. برای سلام دادن های امواج .. برای سبز طبیعت ..

این روزها خیلی چیزها به خیلی چیزهای دیگر وابسته و مرتبط هست .. و این یعنی انتظار .. یعنی صبر ..

خدا را شکر .. که همیشه جایی برای شکر گفتن میگذاره ..

.

یک فولدر جدید به اسم ویترای روی دسکتاپم نشسته .. خلاقیت سالهای خیلی دور باز داره در دلم می جوشه .. باید مراقب باشم .. ولی کو وقت .. که برم رنگ بخرم .. و این بار به جای بوم و کاغذ .. شیشه را اساس رنگ بازی هام کنم ..ایشالا که بتونم ..

.


706


وقتی یه مدت نمی نویسم .. برگشتن دوباره و نوشتن خیلی سخت میشه ..


زندگی مثل همیشه در حال گذر هست و ما هم مثل همیشه با تمام توان می دویم تا جا نمونیم ..

ذهنم شلوغه .. ملغمه ای* از تصمیمها و تردیدها و حتی ایده ها .. و همین خیلی انرژی از من میگیره .. و الان در موقعیتی هستم که دوست دارم زودتر به ثبات برسم و توانم را برای انجام تصمیمی که گرفته ام، بگذارم ..

احساس میکنم بعد از تغییراتی که در کارم رخ داده آرامش بیشتری دارم .. و میتونم بیشتر روی کار متمرکز باشم ..

تا همین چند دقیقه قبل برنامه ویژه ای برای یلدا نداشتیم .. ولی تصمیم گرفتم یک یلدای دو نفره خاص و دوست داشتنی ترتیب بدم .. و دقیقا به همین خاطر به چند تا سایت سر زدم تا ایده که چه عرض کنم، کپی کنم و میز و سفره بچینم .. و تا الان فقط به یک ظرف تقسیم با چند مدل بورانی رسیده ام !!!!!!! که تهیه اش با حوصله ام همخوانی داره .. دوست داشتم کاپ کیک درست کنم .. ولی قالب مافین ندارم .. و اگر کدو حلوایی دو نفره پیدا کنم، یه دسر کدو حلوای هم درست خواهم کرد .. و شام هم مطابق میل همسر جان .. و حلیم بادمجانش هم مطابق میل قاصدک جان ;)

چند تایی از خرمالوهای درخت باغچه را برای یلدا نگه داشته ام .. من با چند تا خرمالوی خودمانی اینقدر ذوق زده میشم، وای به حس و حال باغبونها و کشاورزها و روستایی هایی که قوت غالبشان از زحمت مستقیم خودشان هست ..

.

منتظر نشسته ایم تا حقوقمان به حسابمان واریز شود و برویم در چشم بر هم زدنی آتشش بزنیم .. خدایا لطفا نه تنها این هیجانهای فوقش سه یا چهار روزه حقوقدار شدن آخر هر ماه را از ما نگیر .. بلکه لطفا مدت زمان ماندگاری حقوق و هیجان را هم بیشتر .. یا موعد پرداختها را به هم نزدیکتر بگردان .. آمـــــــــــــــــــین :)


پیشاپیش یلدا مبارک ..

و رسیدن یلدا باعث نشده فراموش کنم که چقدر منتظرم آخر صفر برسه و پنجره ای باز کنم و گذر از صفر 1436 را به پیامبر بشارت بدم ..




 * خیلی بده که معنی ملغمه یعنی ترکیب جیوه با فلزات دیگر، و من دوست داشتم توی این پست ملغمه بنویسم؟؟ شما به بزرگی خودتان ببخشید :)