کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار
کنج ِ دنج

کنج ِ دنج

گاه نگار

749


باورش سخته که شهریور از راه رسیده و چند قدم مانده تا شروع سراشیبی سال 94 .. واقعا باورش سخته ..

دقیقا ازاول اردیبهشت دوست داشتم کاری را شروع کنم و یک برنامه زمانبندی هم نوشتم و هر ماه که گذشت، تاریخ شروع را عوض کردم و حالا واقعا از اون فایل اکسل خجالت میکشم که برم بازش کنم و تاریخ شروع را به شهریور 94 تغییر بدم ..

.

دیروز کمی سرم خلوت تر بود .. نتیجه، شد دانلود چند تا مدل دامن تمام کلوش جینگولانس که حتی وقتی به دوختش فکر میکنم دلم از ذوق زندگی به پرواز در میاد .. این در حالی هست که بنده حتی هنوز نرفته ام کاغذ الگو بخرم و مشقای این هفته م رو انجام بدم .. دیروز به همسر جان میگم خب تنها شاگرد سر کلاس منم و حتما مربی مشقام رو چک میکنه .. پس چرا من نمی شینم پای درس؟؟ :دییی

.

سریال تعـبیر وا.رونه ..... را دوست دارم .. از تغییر آدمهای داستان خوشم میاد .. در واقع انگار کسی ضعیف نیست و همه می تونن تاثیر گذار باشن .. این خیلی خوبه ..

.

صدای هوا کش سرویس بهداشتی و صدای ساعت مچی عزیزم و صدای ماشین های بی حوصله و عجول اتوبان ..و باریکه های نور که از لای کرکره ها به اتاق سرک میکشن ......

.

گاهی دلم برای عمیق و دقیق نگاه کردن تنگ میشه .. حتی برای دقیق دیدن خودم .. برای دیدن خط های ریزی که زیر چشم هام پیدا شده ان ..



748


گاهی اینقدر نمی تونی چیزی بگی .. که فقط از دلت میگذره "خدایا .. تو آگاهی .. تو میدونی .. و همین بس هست برای همه ی عمرم .."

.

خدایا .. چه خوبه که هستی .. خیلی خوبه که هستی و لازم نیست برای تو توضیح داد .. خیلی خوبه .. بد و خوبم رو خودت میدونی .. بنده ی خودت هستم و هر چه هستم آفریده ی تو ام .. چه خوبه هستی خدا ..



747


یک مداد مشکی .. یک خودکار آبی .. یک سالنامه ی جادار .. و یک متر ..

کیفم را برداشتم و همسر جان من را تا مقصد رساند و ...

یک طرف میز مستطیل شکل قاصدک نشسته بود و طرف مقابل مربی جوان ِ .... خیاطی :)

 

اینقدر دنبال تونیک مناسب و دامن خوش ترکیب و شلوار سبک و فلان مدل و پیراهن مناسب سن خودم گشتم  و مورد مطابق سلیقه م و خوش قیمت نیافتم که تصمیم گرفتم آستین بالا بزنم و برم سر کلاس و خیاطی یاد بگیرم ..

البته این تصمیم فقط همین منطق را پشت خودش نداره .. از سن قبل از مدرسه قسمتی از نقاشی هام را پیراهن های پاپیون دار و چین واچین تشکیل میداد .. و مدتها بود دوست داشتم وقتی کنار بگذارم و به این علاقه م برسم .. ساعت کلاس های گروهی با زمان من همخوان نبود و تصمیم گرفتم از کلاس خصوصی استفاده کنم – علاقه است دیگه   :)))) -

و حالا باید برم لیست مورد نظر مربی را که هر ثانیه چیزی یادش می اومد و اضافه میکرد را تهیه کنم .. پارچه بخرم .. و الگوی یک مدل دامن را برای خودم پیاده کنم و به عنوان تکلیف خانه ی این هفته ببرم سر کلاس ..

باید یادم باشه و تمام خودکار رنگی هام را با خودم ببرم .. بس که پنس و ساسون و غیره داریم و بهتره با رنگ های مجزا نمایششون بدم ..

سر کلاس یاد جزوه نوشتن های دوران دانشگاه افتاده بودم و کلا ماجرا برام خنده دار و بسیار بامزه بود .. که جزوه ی فلان درس کجا و نت برداری از اندازه ی دور کمر و قد دامن و ... کجا ..

یعنی هیجان زده ام در حد غیر قابل تصور .. رویای الانم دوختن لباس عید امسال ِ خودم به دست خودم هست .. 



746


هووووووریاااااااااااااااا حقوق ..

.


و بدینگونه قاصدک بعد از شنیدن صدای رسیدن پیامک و دیدن پیامک واریز پوووول .. شما را در شادی خود سهیم کرد :)))



745


هر کی ماجرایی داره ..

حتی همون ادم خوشروی خوش صحبت دوست داشتنی ..

خنده ها و روی خوشش را که کنار بزنی می بینی زخم های زیادی از روزگاری که گذشته .. اون زیر پنهان شده ان .. و فقط گاهی توی خلوت مجال خودنمایی پیدا می کنن ..

منم مثل همه ..

یه وقتی غرق شده بودم توی ماجراهای زندگیم ..

ولی الان فهمیده ام باید یک قایق بسازم و بیام و روی ماجراهای تمام نشدنی باقی بمونم ..چون فهمیده ام موندگار ِ همیشگی من هستم .. 

حس خوبیه .. بیای بالا و به جای غوطه ور شدن و فرو رفتن .. از بالا ببینی چه خبره .. شاید ..  و البته که حتما، نگاهت به گوشه ای می افته و می بینی مسیر درست از اونجا میگذره .. قایقت را سُر میدی و میری و ماجراها می مونن ..

یه وقتی شنیده بودم که نباید از مشکلاتت بپری و بگذری .. باید دونه دونه حلشون کنی .. ولی حالا نظر خودم اینه که اتفاقا باید از روی بعضی مشکلات بپری .. هر مشکلی ارزش وقت گذاشتن و انرژی صرف کردن نداره .. بعضی وقت ها باید بپری و بگذری و بری به آینده و سر برگردونی و ببینی پشت سرت همه چی حل شده و صاف و شسته رُفته است ..

بعضی وقتها .. با یاد گیری حل مسائل بزرگتر .. اوستای حل مسائل ریز و کوچک میشی .. وقتی افق نگاهت بازتر میشه :)